بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    سرباز

  • تعداد نظرات : 8
  • ارسال شده در : ۱۳۹۴/۰۲/۰۷
  • نمايش ها : 297

سرباز قبل از اینكه به خانه برسد با پدر و مادر خود تماس گرفت و گفت :
پدر و مادر عزیزم جنگ تمام شده و من می خواهم به خانه برگردم
ولی خواهشی از شما دارم
رفیقی دارم كه می خواهم او را با خود به خانه بیاورم
پدر و مادر او در پاسخ گفتند:  ما با كمال میل مشتاقیم كه او را ببینیم
پسر ادامه داد : ولی موضوعی است كه باید در مورد او بدانید
او در جنگ بسیار آسیب دیده است
 و در اثر برخورد با مین یك دست و یك پای خود را از دست داده است
جایی برای رفتن ندارد
و من می خواهم اجازه دهید او با ما زندگی كند
پدرش گفت : ما متاسفیم كه این مشكل برای دوست تو به وجود آمده است
ما كمك می كنیم تا او جایی برای زندگی در شهر پیدا كند
پسر گفت : نه ؛ من می خواهم كه او در خانه ما زندگی كند
آنها در جواب گفتند : نه ؛ فردی با این شرایط مو جب  دردسر ما خواهد بود
ما فقط مسئوول زندگی خودمان هستیم
اجازه نمی دهیم او آرامش زندگی ما را بر هم بزند
بهتر است به خانه بازگردی و او را فراموش كنی
در این هنگام پسر با ناراحتی تلفن را قطع كرد و پدر و مادر او دیگر چیزی نشنیدند
چند روز بعد پلیس نیویورك به خانواده پسر اطلاع داد
كه فرزندشان در سانحه سقوط از یك ساختمان بلند جان باخته
وآنها مشكوك به خودكشی هستند
پدر و مادر آشفته و سراسیمه به طرف نیویورك پرواز كردند
و برای شناسایی جسد پسرشان به پزشكی قانونی مراجعه كردند
با دیدن جسد ؛ قلب پدر و مادر از حركت ایستاد
پسر آنها یك دست و پا نداشت

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


arash7492
ارسال پاسخ

x_Mohammad_x :
برا چی جواب منو ندادی

الکی مثلا ناراحتم

خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ

الکی مثلا کلاس گذاشتم

x_Mohammad_x
ارسال پاسخ

برا چی جواب منو ندادی

الکی مثلا ناراحتم

خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ

arash7492
ارسال پاسخ

parsik :
ممنون داستان زیبایی بود...

خواهش میشه<<<<<<<<>>>>>>>>>>>>>>

arash7492
ارسال پاسخ

:

دمت گرم دادا حالا این فازا به ما نمیخوره؟ این فازا را خدا ساخته برا من.

parsik
ارسال پاسخ

ممنون داستان زیبایی بود...

x_Mohammad_x
ارسال پاسخ

ای بابا

مرسی داداش

رفیق ...............


кнαησσм gσℓ
ارسال پاسخ

عجباااا

آرش
ارسال پاسخ

خیلی هم خووب ... باشی ...