بلاگ كاربران
- عنوان خبر :
مریم حیدر زاده
- تعداد نظرات : 7
- ارسال شده در : ۱۳۹۲/۰۵/۱۴
- نمايش ها : 414
نشد يه قصرى بسازم،پنجره هاش آبى باشه.....
نشد يه قصرى بسازم پنجره هاش آبى باشه
من باشمو اون باشه و يک شب مهتابى باشه،
نشد يه جا بمونه و آخر بشه مال خودم،
حتى يه بار يادش نموند...ماه و روزه تولدم،
با همه التماس من...نشد ديگه نره سفر!
شعرام بجز اون روى هر،ديوونه اى گذاشت اثر،
نشد برم بغل بغل واسه اش شقايق بچينم،نه اينکه من نخوام برم؟نذاشت گلا رو ببينم!
نشد همه دعا کنن،هميشه اون باشه پيشم يکى ميگف خواب ديده که اون گفته:عاشقش مى شم!
اما نشد.....اما نشد قسمت ما،يه لحظه روشنو خوش...
پيغام واسه اش فرستادم،بيا؟؟؟؟بازم منو بکش!
نشد که نشکنه بازم اين چينيه شکستنى،هيجاى دنيا نديدم....عجب چشاى روشنى!!!
باور نکرد يه مژه شو به صتا دريا نميدم،يه تاره مو خواستم،نداد!گفت:به تو دنيا نميدم،
راس ميگه هرچى اون بگه!راس ميگه هرچى اون بگه
من کجاوو ديونگى چجور به حرفش گوش کنم؟؟!؟اون گف بچسب به زندگى!!!
خلاصه که آخر نشد ما گل سرخو بو کنيم،اون گف بروووو که بتونيم،خوب حفظ آبرو کنيم،
نشد يه بارم برسم به آرزوهاى محال!يه خاطره مونده برام....با يه سبد ميوه کال،
نشد برم واسه يه بار به آرزوهام برسم؟گذشته کار از کارمون دير شده به خدااا قسم!!!
نشد يه موقع اين کوير ابريشه بارون بگيره...
نشد خودش آينه که هست...بيادو شمعدون بگيره!
mamnon
فوقالعاده قشنگ
مرسی مطالبت واقعا خوب وخواندنیه وتاثیر گذاره
مرسییییییییییییییییییییییییی