دیوار کاربران


siamak
siamak
۱۳۹۳/۰۱/۱۸

ایـنـهـمـه زبـان بـلـدم (مادری، غـیـر مادری، اشـاره، فـیـزیکی، روحی، تـوهـمی، ارواح، اشـیا و …) اماااااااااااا هـنـوز نـتـونـسـتـم بـه بـعـضـیـا بـفـهـمـونـم: به تو ربطی نداره

majid_z
majid_z
۱۳۹۳/۰۱/۱۸

آدم بايد يه " تــو " داشته باشه
که هر وقت از همه چيــز خسته و نا اميد شد
بهش بگه : مهــم اينه که تـــو هستي ، گور باباي دنيا ...
به سلامتي تــــــــــــو

MehradMaffi
MehradMaffi
۱۳۹۳/۰۱/۱۸

سلام
خوشحال میشم یه سری بزنیو بخونی
همشو خودمون میدونیم اما زیاد بهش فکر نمیکنیم
مرسی
http://www.hamkhone.ir/member/36679/blog/view/101703/

ƤƛƦӇƛM
ƤƛƦӇƛM
۱۳۹۳/۰۱/۱۷

شعري از حميد مصدق

تو به من خندیدی و نمی دانستی

من به چه دلهره از باغچه همسایه

سیب را دزدیدم

باغبان از پی من تند دوید

سیب را دست تو دید

غضب آلود به من کرد نگاه

سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک

و تو رفتی و هنوز، سالهاست

که در گوش من آرام آرام

خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم

و من اندیشه کنان غرق در این پندارم

که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت

“جواب زیبای فروغ فرخ زاد به حمید مصدق”

من به تو خندیدم

چون که می دانستم تو به چه دلهره از باغچه همسایه

سیب را دزدیدی

پدرم از پی تو تند دوید

و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه

پدر پیر من است

من به تو خندیدم تا که با خنده

پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم

بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و

سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک

دل من گفت: برو چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را….

و من رفتم و هنوز سالهاست

که در ذهن من آرام آرام حیرت و بغض تو تکرار کنان می دهد آزارم

و من اندیشه کنان غرق در این پندارم

که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت

parsik
parsik
۱۳۹۳/۰۱/۱۷

سلام دوست عزیز
بلاگ جدید گذاشتم خوشحال میشم با نظر زیبات بهش زیبایی بدی. دلنوشته4
http://www.hamkhone.ir/member/9250/blog/view/101156/

kaka619
kaka619
۱۳۹۳/۰۱/۱۷

بضی پسرا تا میرن دانشگاه

احساس وظیفه میکنن که

حتما باید عاشق یکی از

دخترای همون دانشگاه بشن

5++++++++++++++

amir107
amir107
۱۳۹۳/۰۱/۱۶

سرخوش آن لحظه که از دوست سلامی برسد

بی خبر باشی و از دور پیامی برسد

در دفتر عشق زنده نگه داشته ام یاد تو را

از خدا می طلبم زندگی شاد تو را

از عاشقی پرسیدند: چرا کور شدی؟

گفت: چشمانم را دوست داشت، فدایش کردم!

Pouya11
Pouya11
۱۳۹۳/۰۱/۱۶

*به سلامتي همه اونايي که خطشون اعتباريه ولي معرفتشون دايميه!
.

amir107
amir107
۱۳۹۳/۰۱/۱۶

سرخوش آن لحظه که از دوست سلامی برسد

بی خبر باشی و از دور پیامی برسد

در دفتر عشق زنده نگه داشته ام یاد تو را

از خدا می طلبم زندگی شاد تو را

از عاشقی پرسیدند: چرا کور شدی؟

گفت: چشمانم را دوست داشت، فدایش کردم!

nima13
nima13
۱۳۹۳/۰۱/۱۶

خدایا !!
راهي نميبينم ! آينده پنهان است ...

اما مهم نيست !

همين كافيست كه

تو راه را مي بيني و من تو را ...
+5