دیوار کاربران


0Arta
0Arta
۱۳۹۵/۰۲/۲۴

هیچوقت یادم‍ نمیره‍
بهم‍ چے گُذشت
تا گُذشت ...

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۲/۰۶

سوار بر قطار ستارگان سحرگاهی از راه رسید
تو نیامدی
گنجشک های منتظر
دور خانه ی من نشستند
و به هر سایه به خود لرزیدند
تو نیامدی

شعر از دلم به دهانم
از لب هایم به دلم پر کشید
تو نیامدی

آفتاب
از سر سروها به انتهای خیابان سر کشید
تو نیامدی.

مه میداند
که باید برخیزد
و به خانه ی خود بیاید
در سینه ی من.


مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۲/۰۶

بند ِ دل ِ من
به لبخندهای تو بند است
برای دوست داشتنت اما
لبخندهایت را نه
دلت را لازم دارم!
از شعبده باز هم کاری ساخته نیست
گیرم طناب بکشد از دل من تا دل تو
گیرم با دستهایی به پهلو باز
که معلوم نیست برای حفظ تعادل است
یا برای بغل کردن تو
تمام طناب را راه بروم و نیفتم
یا گیرم این لبخند لعنتی ات
سوژه ی معروف ترین نقاش قرن بعد شود
با این ها
چیزی از قد تنهایی های من
آب نمی رود عزیزم
و هنوز
شب ها
روی شعرها غلت می زنم !

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۲/۰۶

ای صمیمی، ای دوست

گاه و بیگاه لب پنجره خاطره ام می آیی

دیدنت... حتی از دور

آب بر آتش دل می پاشد

آنقدر تشنه دیدار تو ام

که به یک جرعه نگاه تو قناعت دارم

دل من لک زده است

گرمی دست تو را محتاجم

و دل من... به نگاهی از دور

طفلکی می سازد

ای قدیمی، ای خوب

تو مرا یاد کنی یا نکنی، من به یادت هستم

من، صمیمانه به یادت هستم

آرزویم همه سر سبزی توست

دایم از خنده لبانت لبریز

دامنت پرگل باد.

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۲۱

تو كجایی.....دل ما سخت تو را میخواهد.
این دل وُ حال نگون بخت ..تو را می خواهد..

رفته ای باغ ز بوی ت ............. خالیست...
این درخت وُ ساقه بی رخت ... تو را می خواهد.

یك نظر... یك نظر...... یك نظر باز بما انداز..
این نگاه شور بخت.... تو را می خواهد.

تو شهنشاهی.عزیزی....تو بانوی دلی...
زود بیا قصر دل وُ تخت تو را میخواهد.

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۲۱

از میان باغ و بوستان......... در گذر باد صبا..
جمله خندان دید همه ان نسترن نرگس و یا اقاقیا..

جمعشان مست وُ........ پر از شوق و سرور.
جز شقایق که زجمع جدا .......و از شادی بدور.

بر شقایق گفت با تمسخر..که ای خونین جگر...
ان که یارت گر برفت..روُ بسوی ان یکی یار دگر...

محنت هجران........ چرا بر دل کنی انباشته....
او فراموش کن.چون چنین زخمی بدل بگذاشته..

گفت با او شقایق ای که دل.. بر دنیا داده ای...
هر دمی یاری زاینجا ....... یا انجا خوانده ای ..

با همه عاشق شدی....... راز گویی به او...
بر سروگوشش...... نغمه وُ اواز گویی به او.

ما دلی داشتیم ....... فرستادیم بر یار خود...
کو نشاید بشکنیم..... پیمان و هم ایثار خود...

دل اگر بر عشق دادی.... بمان تا انتها..
بر یکی جان ت بده..هرگزمکن بر او جفا..

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۲۱

گناهی كه پشيمانی بياورد ، بهتر از عبادتی است كه غرور بياورد...!!!



همه دوست دارند به بهشت بروند...اما کسی دوست ندارد که بمیرد...!!!



بهشت رفتن جرات مردن میخواهد...



جهنمی بدتر از آن نیست...



كه مدام



به یاد بیاوری...



بوسه ای را



كه اتفاق نیفتاده است...



اندیشیدن به پایان هر چیز ،



شیرینی حضورش را تلخ می کند...



بگذار پایان تو را غافلگیر کند ،



درست مانند آغاز...


0Arta
0Arta
۱۳۹۴/۱۱/۲۱

دوستـــــــآت رو ثِــروَتــــــــمَند نِــــگه دآر
وَ دُشــــــمَنِـــــت رو هَـــم ثِـروَتــــــــمَند ...
وَبَعـــــــدِش بِـبیــن کــــــی دوستِـــــــت میــــــمونـــه
وَ کــــــی دُشـــمَنِت میشــــــــــه !!

+5

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۲۱

دل رفت ؛ ولی بار دگر در به در آمد!!
عاشق نشدی ؛ قصه ما هم به سر آمد..

دیدار تو غم بود و نبودت ؛ غم دیگر!!
این درد نرفتست که درد دگر آمد....

خودکار به لب برده ای از عمق تفکر
خودکار به لب رفت ولی نیشکر آمد!!

با چشم ترم هر غزلم را به تو دادم....
هر بیت ترم در نظرت بی اثر آمد!!

صد میوه نوبر به تو بخشیدم و امروز
جای ثمرم بر کمرم ؛ این تبر آمد!!

با دیدن رخساره یکتا ی تو دل رفت
دل رفت ولی بار دگر ؛ در به در آمد!!

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۲۱

کاش میدانستی...



ما را مجال آن نیست...



كه روزهای رفته را از سر گیریم



و لحظه های بی بازگشت را تمنا كنیم...



كاش میدانستی فردا...



چه اندازه دیر است...



برای زیستن...



و چه اندازه زود برای مردن...



و « همیشه » واژه ای است پر فریب...



كاش میدانستی یك آلاله را ،



فرصت یك ستاره نیست...



به ناگاه بسته خواهد شد ،



پنجره های دیدار در اجبار تقدیر...



كاش میدانستی...