بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    لباس

  • تعداد نظرات : 1
  • ارسال شده در : ۱۳۹۲/۰۹/۲۹
  • نمايش ها : 311

ودکی با پای برهنه روی برف ها ایستاده بود و به ویترین فروشگاهی نگاه می کرد.
زنی در حال عبور او را دید و دلش سوخت، او را به داخل فروشگاه برد و برایش لباس و کفش خرید و گفت: مواظب خودت باش!
کودک پرسید: ببخشید خانم شما خدا هستید؟ زن لبخند زد و پاسخ داد: نه من فقط یکی از بنده های خدا هستم.
کودک گفت: می دانستم با او نسبتی دارید!

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


fhoman
ارسال پاسخ

like