بلاگ كاربران


  • تفاوت

  • شاگردی از استادش پرسید: عشق چست ؟ استاد در جواب گفت: به گندم زار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاور اما در هنگام عبور از گندم زار، به یاد داشته باش که نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی ... شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت . استاد پرسید: چه آوردی ؟ با حسرت جواب داد:هیچ! هر چه جلو میرفتم، خوشه های پر پشت تر میدیدم و به امید پیداکردن پرپشت ترین، تا انتهای گندم زار رفتم . …
  • مداد سفید

  • همه ی مداد رنگی ها مشغول بودند...به جز مداد سفید...هیچ کسی به او کار نمی داد...همه می گفتند:{تو به هیچ دردی نمی خوری}...یک شب که مداد رنگی ها...توی سیاهی کاغذ گم شده بودند...مداد سفید تا صبح کار کرد...ماه کشید...مهتاب کشید...و آنقدر ستاره کشید که کوچک وکوچک و کوچک تر شد...صبح توی جعبه ی مداد رنگی...جای خالی او...با هیچ رنگی پر نشد…
  • غیرت!!

  • پروانه در میان گل ها بود و او محو زیبای اش شده بود، ناگهان مشتی بر صورتش فرو آمد:« مگه خودت خواهر مادر نداری!»
  • غمگین

  • جوجه ها سر سفره ناهار گفتند: « آخرش كبدمون از كار می افته، چرا باید هر روز ناهار و شام تخم مرغ بخوریم و حتی یك بار هم یك ناهار درست و حسابی نداشته باشیم؟!»، خروس سرش را پایین انداخت، در چشمان مرغ اشك جمع شد و به فكر فرو رفت، آنها فردا ناهار مرغ داشتند.…
  • سوتی!!!

  •   یکی زنگ زد منم اصلا حوصلشو نداشتم.   شروع کردم نصفه نصفه حرف زدن یعنی   مثلا انتن ندارمو قطع میشه و از این حرفا..   میگه صدات قطع و وصل میشه ولی صدای   ضبط ماشینت واضح میاد.
  • تنهایی

  • وسعت درد فقط سهم من است ، باز هم قسمت غم ها شده ام ، دگر آیینه ز من با خبر است ، که اسیر شب یلدا شده ام ، من که بی تاب شقایق بودم ، همدم سردی یخ ها شده ام ، کاش چشمان مرا خاک کنید ، تا نبینم که چه تنها شده ام
  • با صفا

  • صفای ما پابرهنه ها میدونی چیه؟ اینه که هیچ ریگی به کفشمون نیست
  • شب یلدا

  • من یقین دارم که برگ کاین چنین خود را رها کرده ست در آغوش باد فارغ است از یاد مرگ لاجرم چندان که در تشویش ازین بیداد نیست پای تا سر زندگی است! آدمی هم مثل برگ می تواند زیست بی تشویش مرگ گر ندارد همچو او آغوش مهر باد را می تواند یافت لطف هرچه بادا باد را ……