دیوار کاربران


vahid90
vahid90
۱۳۹۲/۰۹/۳۰

قراره ما به رفتن بود ، نگو چی شد؟ نمی دونم

خودم گفتم تمومش کن ف خودم می گم نمی تونم

نمی دونم کجا رفتم ، نمی دونم دلم چی شد

درست تو بدترین لحظه، ببین کی عاشق کی شد

فقط حرفامو باور کن ، تقاص عشق تو کم نیست

بمون حوای من با من ،مگه عشق تو آدم نیست؟

تو خاکستر شدی با من، دارم می میرم از این درد

بیا این خونه،این کبریت ، تلافی کن، ولی برگرد

من از آغاز این قصه ،ازت چیزی نفهمیدم

نمی دونم چرا حالا، چرا اینجا تو رو دیدم؟

چقدر دیوونگی دارم ، تمام قلبم آشوبه

تو آرومی، نمی دونی ، چقدر دیوونگی خوبه

تمام قصه بازی بود ، تموم شد،هیچ رازی نیست

کسی که رو به روشی تو، از اینجا مرد بازی نیست

فقط حرفامو باور کن ، تقاص عشق تو کم نیست

بمون حوای من با من ، مگه عشق تو آدم نیست؟…

alireza1487
alireza1487
۱۳۹۲/۰۹/۳۰

امسال چه زیباست شب یلدای من

طولانی ترین شبی که به تو فکر مکینم

و از یادآوری نگاه پر مهرت

شب سیاهم لبریز از نور عشق میشود

*****************
دوست عزیز ، یلدا مبارک

امیدوارم بتونیم اوقات شادی برای خودمون فراهم کنیم و همیشه بر پا داریم

5+++

peymaaan
peymaaan
۱۳۹۲/۰۹/۲۶

بعضی وقتها باید یقه‌ ی احساست را بگیری

با تموم قدرت سرش داد بزنی و بگی:

تورو خدا بسه‌...

بسه‌ دیگه‌ تا حالا هرچی کشیدم از دست تو بود

peymaaan
peymaaan
۱۳۹۲/۰۹/۲۶

گاه می اندیشم...

چندان هم مهم نیست اگر هیچ از دنیا نداشته باشم

همین مرا بس که کوچه ای باشد و باران

وخدایی که زلال تر از باران است...

peymaaan
peymaaan
۱۳۹۲/۰۹/۲۶

بی خیال تمام هیاهوی اطراف

بر ساحل زندگی قدم می زنم

بی خیال فکر تو

دنیای خود را نقاشی می کنم

بی خیال تمام آنچه باید باشد

نگین عشق را بر انگشت خود می آویزم

بی خیال همه رفت ها

به داشته های خود دل می بندم

اما

بگذار قدم بزنم...

قدم هایی سرشار از احساس بر ساحل زندگی

این روزها...

غروب عشق برای من

حیات دوباره خورشید

در آنسوی آسمان بودن ها؛ بر ساحل زندگیست!

نسیم دریا بر لبانم می نشیند

با خود می اندیشم

گویا

عشق در همین حوالی ست...

و باز می گویم

شاید

تا غروب عشق

نیمروزی باقی ست...

peymaaan
peymaaan
۱۳۹۲/۰۹/۲۶

مرا به یاد بیاور

فكر كن ، تمام ثانیه ها را بگرد

آنقدر كه دستهایت عبور زمان را

لمس كنند . بگرد

میان برگ های كهنه تقویم

در ثانیه های نفس نفس

در دقیقه های

بودن و رفتن

.... روی خط صاف آرامش چشمانم

مرا یادت آمد ؟؟!

ناله های آسمان

درد ابر ، باد

قاصدك ، شعرهای ناتمام من

نقطه چین های ترانه هایم ....

مرا یادت هست؟!!؟؟

تنها از جنس پاییز

یك قلب دنباله دار همیشگی

گوشه ی نوشته هایم

گریه ، لبخند

پیوند نگاهم با سنگفرش های خیس ...

مرا یادت آمد ؟؟!؟؟

peymaaan
peymaaan
۱۳۹۲/۰۹/۲۶

من.....!

مرا که میشنـاسی؟! خودمم

کسی شبیه هیچکس!

کمی که لابه لای نوشته هایم بگردی پیدایم میکنی

مهربان، صبور، کمی هم بهانه گیر

اگر نوشته هایم را بیابی ، منم همان حوالی ام!!

0Arta
0Arta
۱۳۹۲/۰۹/۲۶

قدر چیزی را که داری بدان ، قبل از اینکه زمان به تو یادآوری کند :
باید قدر چیزی را که داشتی می دانستی . . .

+5

h1234b
h1234b
۱۳۹۲/۰۹/۲۴

حکایت رفاقت من و تو ، حکایت قهوه ایست که امروز به یاد تو تلخ نوشیدم که با هر جرعه بسیار اندیشیدم که این طعم را دوست دارم یا نه ؟ و آنقدر گیر کردم بین دوست داشتن و نداشتن که انتظار تمام شدنش را نداشتم و تمام که شد فهمیدم باز هم قهوه می خواهم حتی تلخ تلخ تلخ !!!

h1234b
h1234b
۱۳۹۲/۰۹/۲۴

گفت میروم شاید برگردم.....
رفتنش مرا نمی آزارد...... شایدش دردناک است....