دیوار کاربران


Artaan
Artaan
۱۳۹۳/۰۳/۱۹

من ...

جام چشمــــــــــهایت را

با عشـــــق،

یک جا سر کشیدم

و تــــــو چه بی هــــــــوا...

تمام هستی ام شدی....!

amir92
amir92
۱۳۹۳/۰۳/۱۹

یک نفر هست که از پنجره ها

نرم و آهسته مرا می خواند

گرمی لهجه ی بارانی او

تا ابد توی دلم می ماند

sokoot_s
sokoot_s
۱۳۹۳/۰۳/۱۸

خداوندا

به مردمت بگو:

دلم از آنان پر است،

هر طور مایلند "درکم" کنند...

00arminkarimi
00arminkarimi
۱۳۹۳/۰۳/۱۸

خانوما اگه شک داشتید که شوهرتون بهتون خیانت میکنه و به کسی بدبین بودید
شوهرتون رو ببرید نزدیک خونه ی طرف ببینید وای فایش کانکت میشه یا نه!

dada1animal
dada1animal
۱۳۹۳/۰۳/۱۸

dada1animal
**************************************
درود دوستان
تمام مزرعه را مترسک ها خوردند ، بیچاره کلاغ ها که زیر بار تهمت سیاه شدند !
**************************************
تهمت اولین و تنها بلاگ داداامید منتظر تک تکتونم
http://www.hamkhone.ir/account/blog/edit/121870/
**************************************
داداامید.............................s

varone40
varone40
۱۳۹۳/۰۳/۱۸

تنها با از خودگذشتگي براي ديگران مي توان جاودانه شد . حکيم ارد بزرگ

------------------------------------------

هيچ پير جهان ديده اي منکر برآيند زهرآلود ، دارايي حرام در زندگي آدمي نيست . حکيم ارد بزرگ

AZAD
AZAD
۱۳۹۳/۰۳/۱۸

میون یه دشت لخت زیر خورشید کویر
مونده یک مرداب پیر
توی دست خاک اسیر
منم اون مرداب پیر

از همه دنیا جدام
داغ خورشید به تنم
زنجیر زمین به پام … آه
من همونم که یه روز
می خواستم دریا بشم
می خواستم بزرگترین
دریای دنیا بشم
آرزو داشتم برم
تا به دریا برسم
شبو آتیش بزنم
تا به فردا برسم … آه
اولش چشمه بودم زیر آسمون پیر
اما از بخت سیاه
راهم افتاد به کویر
چشم من به اونجا بود
پشت اون کوه بلند
اما دست سرنوشت
سر رام یه چاله کنده … آه
توی چاله افتادم
خاک منو زندونی کرد
آسمون هم نبارید
اونم سرگرونی کرد
حالا یک مرداب شدم
یه اسیر نیمه جون
یه طرف می رم تو خاک
یه طرف به آسمون
خورشید از اون بالاها
زمینم از این پایین
هی بخارم می کنن
زندگیم شده همین
با چشام مردنمو
دارم اینجا می بینم
سرنوشتم همینه
من اسیر زمینم
هیچی باقی نیست ازم
قطره های آخره
خاک تشنه همینم
داره همراش می بره
خشک می شم تموم می شم
فردا که خورشید می آد
شن جامو پر می کنه
که می آره دست باد، آه

babk
babk
۱۳۹۳/۰۳/۱۸

اﺯ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪﯼ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ: ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺩﻭﺳﺖﺩﺍﺭﯼ؟
ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺧﻨﺪﯾﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: "عشقم" ﺭﺍ...
ﮔﻔﺘﻨﺪ: "ﻋﺸﻘﺖ" ﮐﯿﺴﺖ؟؟
ﮔﻔﺖ: "ﻋﺸﻘﯽ" ﻧﺪﺍﺭﻡ!!
ﺧﻨﺪﯾﺪﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺑﺮﺍﯼ "ﻋﺸﻘﺖ" ﺣﺎﺿﺮﯼ ﭼﻪ ﮐﺎﺭﻫﺎ ﮐﻨﯽ....؟
ﮔﻔﺖ: ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻋﺎﻗﻼﻥ ﻧﻤﯿﺸﻮﻡ، ﻧﺎﻣﺮﺩﯼ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻢ... ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ... ﻭﻋﺪﻩ ﺳﺮ ﺧﺮمن ﻧﻤﯿﺪﻫﻢ... ﺩﺭﻭﻍ ﻧﻤﯿﮕﻮﯾﻢ... ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ... ﻭ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺩﺍﺷﺖ، ﺗﻨﻬﺎﯾﺶ ﻧﻤﯿﮕﺬﺍﺭﻡ، ﻣﯿﭙﺮﺳﺘﻤﺶ... ﺑﯽﻭﻓﺎﯾﯽ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ، ﺑﺎ ﺍﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﻮﺩ... ﺑﺮﺍﯾﺶ ﻓﺪﺍﮐﺎﺭﯼ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮐﺮﺩ... ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻭ ﻧﮕﺮﺍﻧﺶ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ.... ﻏﻤﺨﻮﺍﺭﺵ ﻣﯿﺸﻮﻡ...
ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﻭﻟﯽ ﺍﮔﺮ ﺗﻨﻬﺎﯾﺖ ﮔﺬﺍﺷﺖ... ﺍﮔﺮ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﻧﺪﺍﺷﺖ... ﺍﮔﺮ ﻧﺎﻣﺮﺩﯼ ﮐﺮﺩ، ﺍﮔﺮ ﺑﯽ ﻭﻓﺎ ﺑﻮﺩ... ﺍﮔﺮ ﺗﺮﮐﺖ ﮐﺮﺩ ﭼﻪ... ؟
ﺍﺷﮏ ﺑﺮ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺣﻠﻘﻪ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﻧﺒﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﻦ "ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ" ﻧﻤﯿﺸﺪﻡ!

خدا هیچ کیو از عشقش جدا نکنه!
بگو آمــــیــــــــــــــــن!

saeghe
saeghe
۱۳۹۳/۰۳/۱۸

هركى نياد كارت قرمز میـــــــــــــــــــــــــــــــــــگيره

http://www.hamkhone.ir/member/33583/blog/view/122055--/


restar
restar
۱۳۹۳/۰۳/۱۸