دیوار کاربران


amir92
amir92
۱۳۹۳/۰۴/۱۳

اگر دلت گرفت ، سکوت کن !
این روزها هیچکس معنای دلتنگی را نمیفهمد …

meisamm
meisamm
۱۳۹۳/۰۴/۱۳

تقدیم به همه دوستان

http://www.hamkhone.ir/member/24520/blog/

melody
melody
۱۳۹۳/۰۴/۱۳

میخوام از پای اینترنت پاشم ولی پاشم نمیاد!
خدایا خودت منو بپاشون

Fereshteh
Fereshteh
۱۳۹۳/۰۴/۱۳

ماه بالای سر آبادی است
اهل ابادی در خواب است
باغ همسایه چراغش روشن,
من چراغم خاموش.
یاد من باشد تنها هستم.
ماه بالای سر تنهایی است. سهراب سپهری

+5

siamak
siamak
۱۳۹۳/۰۴/۱۳

گاهي دلگرمي يک دوست آنقدر معجزه ميکند که انگار خدا در زمين کنار توست…

siamak
siamak
۱۳۹۳/۰۴/۱۳

گفتم خدایا سوالی دارم
چرا هر موقع من شادم همه با من می خندند، ولی وقتی غمگینم کسی با من نمیگرید؟
گفت: خنده را برای جمع آوری دوست و غم را برای انتخاب بهترین دوست آفریدم

kiyan
kiyan
۱۳۹۳/۰۴/۱۳

سلامتی اون دختری ک موقع عقد به جای اینکه بگه با اجازه بزرگترا
گفت با اجازه ی عشقم ک نذاشتن بهش برسم…
//
بعد چشمتون روز بد نبینه دوماد چنان کوبید تو صورتش
که صدا آب هویج داد عقدشم نکرد . . .
مادرشوهر و خواهرشوهرشم گیساشو کندن
چون جلو فامیلا آبروشون رفته بود . . .
و اما بابای عروس با کمربند افتاد به جونش
تا جایی که جا داشت زد سیاه و کبودش کرد . . .
الانم طفلک ترشیده هیچکسم نمیاد بگیرش !
باباشم نمیذاره از خونه بره بیرون !
عشقشم الان دوتا بچه داره و زنشم خعلی دوس داره !!

kiyan
kiyan
۱۳۹۳/۰۴/۱۳

پسری روزها پشت در منزل دخترک را میپایید؛
برای دختر سوال بود که اگر او مرا دوست دارد،
پس چرا پا پیش نمیگذارد و با پدرم صحبت نمیکند ؟!
درست است که ماشین پسرک قدیمی بود،
ولی برای دخترک عشق و محبت مهمتر بود!
روزها و ماه ها به همین منوال گذشت و دخترک بسیار کنجکاو شده بود،
روزی دل خود را قرص کرد و رفت تا حرف دل پسرک را گوش کند…
از او پرسید ۶ماه است که تو کنار منزل ما می ایستی و مرا میپایی،
وقتی ماشینت را میبینم ضربان قلبم تندتر میشود و…
هدف تو چیست؟!
پسر گفت: وای فای خونتون پسورد نداره . . !

ƤƛƦӇƛM
ƤƛƦӇƛM
۱۳۹۳/۰۴/۱۳

☆ミニ顔文字★ のデコメ絵文字بَـعـضـیـاگـاوِشـوלּمـیـزاב☆ミニ顔文字★ のデコメ絵文字 بَـعـضـیـاפֿَـرِشـوלּاَز رو پُـلـ رَב مـیـشِـﮧ تَـڪـلـیـفـ مـا ڪِـﮧפֿَـرِمـوלּ رو پُـلـزائـیـבِه چـیِـﮧ؟!(•̪●)

Mr_satan
+5

kiyan
kiyan
۱۳۹۳/۰۴/۱۳

ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺻﺒﺢ ﻭﺍﯾﺴﺎﺩﻡ ﮐﻨﺎﺭ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﺗﺎﮐﺴﯽ ﺑﮕﯿﺮﻡ که ﯾﻪ ﻟﮑﺴﻮﺯ ﮐﻨﺎﺭﻡ ﻭﺍﯾﺴﺎﺩ؛
منو ﻣﯿﮕﯽ ﺧﻮﺩﻣﻮﻧﻮ ﺟﻤﻊ ﺟﻮﺭ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ
ﺑﺎﺑﺎ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺮ ﻫﻢ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯿﺸﻦ ﮐﺴﺎیی ﮐﻪ ﺟﻠﻮﯼ ﻣﺎ ﭘﺴﺮﺍ ﺗﺮﻣﺰ ﮐﻨﻦ…
ﮐﻪ ﯾﻬﻮ ﺩﺭ ﺑﺎﺯ ﺷﺪ ﻭ ﺩﯾﺪﻡ ﻣﺎﻣﺎﻧﻪ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﺑﭽﻪ ﺷﻮ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﭘﺎﯾﯿﻦ
ﻣﯿﮕﻪ ﺟﯿﺶ ﮐﻦ ﭘﺴﺮﻡ ﺟﯿﺶ ﮐﻦ ﻋﻤﻮ ﺑﯿﺒﻨﻪ