متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

دیوار کاربران


mehdi2191
mehdi2191
۱۳۹۲/۱۰/۱۲

آستانت از طلا و سنگها از مرمر است
کهگل اش از زعفران و دربها از صندل است
یک طواف مرقدش فرموده پیغمبر است
هفت هزار و هفتصدو هفتاد حج اکبر است
هفته هزار و هفتصد و هفتادو هفت خشت طلا
نقش شد بر گنبد سلطان علی،موسی الرضا

mehdi2191
mehdi2191
۱۳۹۲/۰۹/۲۸

____________000000____________000000
__________000000000000______000000000000
______000000000000000000__000000000000000000
____00000000000000000000000000000000000000000
___00000000000000___000000000___00000000000000
__000000000000000___000000000___000000000000000
_0000000000000000___000000000___0000000000000000
_0000000000000000___000000000___0000000000000000
_0000000000000000___000000000___0000000000000000
_0000000000000000___000000000___0000000000000000
_0000000000___000000000000000000000___0000000000
__000000000___000000000000000000000___000000000
___000000000___0000000000000000000___000000000
_____000000000___000000000000000___000000000
_______00000000____00000000000____00000000
__________0000000_______________0000000
_____________0000000000000000000000000
_______________000000000000000000000
__________________000000000000000
___________________000000000000
______________________000000
_______________________0000
________________________00

mehdi2191
mehdi2191
۱۳۹۲/۰۹/۲۷

تو زندگی .... بین آدمایی که ؛ بزرگترین دغدغه شون ، تفریح کردنه ! هر چی نزدیکتر باشی اسباب بازی تری ... !!!

mehdi2191
mehdi2191
۱۳۹۲/۰۹/۲۶

درد ، مرا انتخاب کرد
من ، تو را
تو ، رفتن را
آسوده برو ! دلواپس نباش
من و درد و یادت تا ابد با هم هستیم

mehdi2191
mehdi2191
۱۳۹۲/۰۹/۲۳

می گوید: کلمات گـــــــــــاهی بار معنایی خود را از دست می دهند ...
این روزها " دوستـــــت دارم " ها دیگر قلــــــب کســـی را به تپش وا نمیدارد !
و گونه کسی را سرخ نمیکند !
می گویـــــــــم : مشکل از دوست داشتن نیست مشکل از تکـــــــــرار است

ANTIMA
ANTIMA
۱۳۹۲/۰۹/۲۳

TIME زمان
لحظه هايي را که روز را ملال آور مي کنند کنار بينداز
تو با بي مبالاتي وقت را به هر ترتيب به هدر مي دهي
روي يک تکه زمين شهر زادگاهت بدو و بدو مي کني
چشم به راهي تا کسي يا چيزي به تو راه را نشان دهد
خسته از دراز کشيدن در آفتاب
در خانه مي ماني تا باران را تماشا کني
تو جواني و عمر دراز است
و امروز براي تلف کردن وقت داري
و آن وقت يک روز مي بيني
که ده سال پشت سر گذاشته اي
هيچ کس نگفت کي بدوي
تو تير شروع مسابقه را نشنيدي
مي دوي و مي دوي تا به خورشيد برسي, اما خورشيد غروب مي کند
و دور مي زند تا از پشت سر تو بيرون بيايد
خورشيد به نسبت همان است که بود, اما تو پير شده اي
نفست بيشتر تنگي مي کند و يک قدم به مرگ نزديک تر مي شوي
هر سال کوتاه تر مي شود
گويي تو هرگز زمان را پيدا نمي کني
نقشه هايي که حاصلشان هيچ است
يا نيم صفحه خط هاي کج و معوج است
اطالت در ياسي خاموش رسم و راهي انگليسي است
زمان گذشت
ترانه به آخر رسيد
هرچند انگار من حرف هاي ديگري هم داشتم که بگويم

PINK FLOYD

mehdi2191
mehdi2191
۱۳۹۲/۰۹/۲۲

دخترخالم ۵ سالشه اومده گوشیشو گذاشته رو تاقچه برگشته میگه:
مامان یه وقت مسیجامو نخونیا

اونوخت من تا ۱۰ سالگی فک میکردم گوزن ها شوهر آهوها هستن