بلاگ كاربران
روزی مردی به خونه اومد و دید که دختر سه ساله اش قشنگترین و گرونترین کاغذ کادوی موجود در کمد اون رو تیکه تیکه کرده و با اون یه جعبه کفش قدیمی رو تزیین کرده !!! مرد دخترک رو بخاطر اینکار تنبیه کرد و دختر کوچولو اون شب با گریه به رختخواب رفت و خوابید. فردا صبح وقتی مرد از خواب بیدار شد و چشاش رو باز کرد ، دید که دخترک بالای سرش نشسته و جعبه تزیین شده رو به طرف اون دراز کرده!! مرد تازه یادش اومد که امروز ، روز تولدشه و دختر کوچولوش اون کاغذ رو برای تزیین کادوی تولد اون استفاده کرده. با شرمندگی دخترش رو بوسید و جعبه رو از اون گرفت و درش رو باز کرد. اما در کمال تعجب دید که جعبه خالیه !!! مرد دوباره به دخترش پرخاش کرد که : « جعبه خالی که هدیه نمیشه!! باید توش یه چیزی میذاشتی !!!». دخترک با تعجب به صورت پدرش خیره شد و گفت : « اما این جعبه خالی نیست. من دیشب هزار تا بوس توش گذاشتم تا هروقت دلت برام تنگ شد یکی از اونا رو برداری و استفاده کنی از اون روز به بعد ، پدر همیشه اون جعبه رو همراه خودش داشت و هروقت دلتنگ دخترش می شد در اون رو باز می کرد و با برداشتن یه بوسه آروم می گرفت. هدیه کار خودش رو کرده بود
سلام خوبید بلاگ جدیدم خوشحال میشم سر بزنید و نظر خودتونو بگید ممنونممم
❤♡☆✯❤♡☆✯❤♡☆✯❤♡☆✯❤♡☆✯❤♡☆✯❤♡☆✯❤♡☆✯❤♡☆✯❤
◠◡◠◡◠◡◠◠◡◠◡◠◡◠◠◡◠◡◠◡◠
تست هوش
http://www.hamkhone.ir/member/12677/blog/view/74676/
❤♡☆✯❤♡☆✯❤♡☆✯❤♡☆✯❤♡☆✯❤♡☆✯❤♡☆✯❤♡☆✯❤♡☆✯❤
◠◡◠◡◠◡◠◠◡◠◡◠◡◠◠◡◠◡◠◡◠
آخی یه کم دیگه داستان رو ادامه میدادین اشکم درمیومد!!!
ممنون
مرسی
سپاس گذارم
مرسی زیبا بود ستایش جان
ziba bod
mrc
قشنگ بود
مرسی