بلاگ كاربران


 

 

اسم یکیشون "" علی "" بود ، زمان انقلاب ساواک بُردش ؛

 

جنازشو نیاورد.

 


دو تا پسر دیگه براش مونده بود ؛

 


یکیشون مهندس بود شد شهردار ارومیه ؛

 

جنوب ارومیه سیل امده بود رفته بود کمک مردم

 

یه پیرزنه گفت یکی به من کمک کنه

 

 این شهرداره رفت گفت چی شده مادر؟

 

 پیرزنه گفت جهازیه دخترم زیر زمینه مونده تو آب ؛

 

رفت کمک کرد آورد بالا وسایل پیرزنه رو ...

 

کارش که تموم شد پیرزنه گفت جوون خدا خیرت بده

 

کاش یه جو غیرت تورو شهردار داشت .

 

این تُرکه به پیرزنه گفت آره مادر کاش شهردار غیرت داشت .

 


این تُرکه یه داداش داشت اسمش "" حمید "" بود معاونش بود

 


جنازش توی مجنون جا موند ؛

 

 بیسیم زدن حاجی حمید رو بیاریم ؟؟

 

گفت همه اونایی که اونجا خوابیدن حمیدای منن !!

 

اگه همه بچه هارو می تونید بیارید ، بیارید و الا حمید پیش بچه هاش بمونه.

 


خودش توی عملیات بعدی رفته بود خط مقدم

 

آخه این تُرکه ( مهدی باکری ) از اون فرمانده ها بود که

 

عقب واینمیستاد خودش میرفت جلو ؛

 

 مجروح شد جنازشو گذاشتن توی قایق بیارن ؛

 

روی آب قایقشو با خمپاره زدن.

 


این تُرکه که سه تا پسر داشت یه تیکه قبر نداره توی این مملکت ...

 


اینا خانواده ی باکری هستند .

 


اونا رفتن فدای مردم بشن ولی الان بعضیا

 

 توقع دارن مردم فداشون بشن... 

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


mehdi2191
ارسال پاسخ
mehrdad_2000
ارسال پاسخ

(
مرسی داداش
واقعا همین طوره
لایک

hossein_76
ارسال پاسخ

زیبا بود

به شدت

x_Mohammad_x
ارسال پاسخ

ممنون از بلاگ خوبیت عالییی


Mehran61
ارسال پاسخ

likeeeeeeeeeeeeeeeeeeeee

мя_κıпɢ
ارسال پاسخ