دیوار کاربران


0Arta
0Arta
۱۳۹۴/۱۱/۲۵

متنفرم ازخاطراتى كه
وقــتى یـــادشون مـــیوفتم
با خودم مى گم :
وااااااااااى
من چقدر ** احمق ** بودم ..........!!!!!

+5

mehran150
mehran150
۱۳۹۴/۱۱/۱۸

همیشه اتاقه من
سرد تر از فضای خانه بود
رنگین ولی تاریکتر
شلوغ اما ارام‌ بود..
غرق شده در تیرگیه سکوت
و عمق سرما..
همیشه اتاقه من قبرستانه این خانه بود

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۱۲

باز طوفان ها شدت گرفته و زانوهایم اندکی خم شده ولی می دانم زمین را نخواهند بوسید.
با این امید زنده ام که در دل می گویم:
اگر خدا بهای دلهای شکسته را می دهد و با دلهای شکسته به خدا نزدیک می شوم. چرا که نباید بوسه بزنم به دستان کسانی که دلم را می شکنند.

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۱۲

عــاشـقـانـہ هاے آریــایے
تیغ روزگار شاهرگ “کلامم” را چنان بریده که
سکوتم “بند” نمی آید

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۱۲

تو که دستت به نوشتن آشناست
دلت از جنس دل خسته ی ماست
دل دريا رو نوشتی،
همه دنيا رو نوشتی ،
دل ما رو بنويس

بنويس هر چه که ما رو به سر اومد
بد قصه ها گذشت و بدتر اومد
بگو از ما که به زندگی دچاريم
لحظه ها رو می کشيم نمی شماريم
بنويس از ما که در حال فراريم
توی اين پاييز بد فکر بهاريم
دل دريا رو نوشتی ،
همه دنيا رو نوشتی ،
دل ما رو بنويس

دست من خسته شد از بس که نوشتم
پای من آبله زد بس که دويدم
تو اگر رسيده ای ما رو خبر کن
چرا اونجا که تويی من نرسيدم
تو که از شکنجه زار شب گذشتی
از غبار بی سوار شب گذشتی
تو که عشق و با نگاه تازه ديدی
بادبان به سينه ی دريا کشيدی
دل دريا رو نوشتی ،
همه دنيا رو نوشتی ،
دل ما رو بنويس

بنويس از ما عشقو نشناختيم
حرف خالی زديم و قافيه باختيم
بگو از ما که تو خونمون غريبيم
لحظه لحظه در فرار و در فريبيم
بگو از ما که به زندگی دچاريم
لحظه ها رو می کشيم نمی شماريم...

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۱۲

میخواستم از عشق بنویسم
از حس خوب عاشق شدن
از طعم شیرین دلدادگی
از تپیدن های عاشقانه قلب
از تبسم شیرین مانده بر چهره ی عشاق
ولی نگذاشتند !
گفتند ننویس جرم است
مجازات دارد دروغگویی !
محکوم میشوی بیچاره ...
اینجا همه عشاق تحت تعقیب اند
اینجا اگر عاشق شوی مجنون صدایت میکنند
اگر دلت را تقدیم کنی با سو ظن نگاهت میکنند
اگر قلبی به قرمزیه عشق بکشی تیری از میانش میگذرانند
و آنقدر گفتند و شنیدم که حالا به خوبی فهمیده ام
اینجا نباید عاشق شد ... نباید دل سپرد ...
نباید از لیلی و مجنون چیزی نوشت و نباید به دروغ لب گشود !
اینجا باید صادق بود ...
و صداقت یعنی عشق هم مثل شیرین ِ فرهاد فقط یک افسانه است ...

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۱۲

آرزو ميکنم "دیگری" آرزوي تو باشد

وقتی مشت هایت قلبم را میشکست

همه ی فکرم این بود: مبادا دستتش ببُرد

عزيزم حتي ديگر نميخواهم آرزويت باشم...

آرزو ميکنم "دیگری" آرزوي تو باشد

و

آرزوي او "ديگري"...

0Arta
0Arta
۱۳۹۴/۱۱/۱۱

ايــــن دروغ بــــزرگـــــى ست كـــه مـــا
مـــحدوديـــم .....!!
تنـــها مـــحدوديـــت هــــايـــى كـــه مـــا
داريــــم ، مـــحدوديـــت هـــايـــى ســـت
كــــه ** بــــــاور ** داريــــم .

+5

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۰۳

ﺣﺎﻻ دﻳﮕﻪ ﺗﻮ رو داﺷﺘﻦ ﺧﻴﺎﻟﻪ

‫دل اﺳـﻴـﺮ آرزوﻫـﺎي ﻣـﺤـﺎﻟﻪ

‫ﻏﺒﺎر ﭘﺸﺖ ﺷﻴﺸﻪ ﻣﻴﮕﻪ رﻓﺘﻲ

‫وﻟـﻲ ﻫـﻨـﻮز دﻟﻢ ﺑﺎور ﻧﺪاره



‫ﺣﺎﻻ راه ﺗﻮ دوره دل ﻣﻦ ﭼﻪ ﺻﺒﻮره

‫ﻛﺎﺷﻜﻲ ﺑﻮدي و ﻣﻲدﻳﺪي زﻧﺪﮔﻴﻢ ﭼﻪ ﺳﻮت و ﻛﻮره

‫ﺣﺎﻻ راه ﺗﻮ دوره دل ﻣﻦ ﭼﻪ ﺻﺒﻮره

‫ﻛﺎﺷﻜﻲ ﺑﻮدي و ﻣﻲدﻳﺪي زﻧﺪﮔﻴﻢ ﭼﻪ ﺳﻮت و ﻛﻮره

‫آﺳﻤﻮن از ﻏﻢ دورﻳﺖ دﻳﮕﻪ روز و ﺷﺐ ﻣﻲﺑﺎره

‫ﺣﺎﻻ ﺗـﻮ ذﻫـﻦ ﺧـﻴـﺎﺑـﻮن ﻣـﻨﻮ ﺗـﻨﻬﺎ ﺟﺎ ﻣﻴﺬاره

‫ﺧﺎﻃﺮه ﻣﺜﻞ ﻳـﻪ ﭘـﻴﭽﻚ ﻣﻴﭙﻴﭽﻪ رو ﺗﻦ ﺧﺴﺘﻢ

‫دﻳﮕﻪ ﺣﺮﻓﻲ ﻛﻪ ﻧﺪارم دل ﺑﻪ ﺧﻠﻮت ﺗﻮ ﺑﺴﺘﻢ

‫دل ﺑﻪ ﺧﻠﻮت ﺗﻮ ﺑﺴﺘﻢ

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۰۳

گاهی وقتها چقدر ساده عروسک میشویم،

نه لبخند میزنیم نه شکایت میکنیم،

فقط احمقانه سکوت میکنیم!!