دیوار کاربران


محمد
محمد
۱۳۹۶/۰۹/۲۹

هربدی را به دشمن نرسان که ممکن است روزی دوست تو بشود وهررازی را با دوستت در میان نگذار که ممکن است روزی دشمن تو شود ...سعدی.....

Fateme2266
Fateme2266
۱۳۹۶/۰۹/۲۷

کودک نیستم اما کودک درون ‌زنده دارم
هنوز می‌پرد از موانع زندگی
هنوز «شیطنت می‌کند» هنوز، آتش‌ها را
می‌سوزانیم و هنوز بعد از شیطنت، ریز
ریز می‌خندیم و عشق برقرار است

Fateme2266
Fateme2266
۱۳۹۶/۰۹/۲۷

عشق صیدیست که تیرَت
به خطا هم برود

« لذتش » کنج « دلت » تا
به ابد خواهد ماند

Fateme2266
Fateme2266
۱۳۹۶/۰۹/۲۷

‎‎‎‏‎‏‎‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
ای کاش دلم
پنجـره‌ای دیگر داشت،
ای کاش
دلم فقط شقایق می‌کاشت،
ای کاش
کسی می‌آمد و غم‌ها را
از قلبِ اهـالی زمین
بر می‌داشت!

Fateme2266
Fateme2266
۱۳۹۶/۰۹/۲۷

آدما دو بار میمیرن

اول وقتی اجل میاد

سراغشون

و دوم وقتی که تنهـا تکـیه

گاهشون

پشتــشون رو خــالی میکنه

اولی حقه و دومی رسم روزگـاره...

peyman0082
peyman0082
۱۳۹۶/۰۹/۲۷


محمد
محمد
۱۳۹۶/۰۹/۲۷

ممنون از للطفتون .............مرسی قربونت

مهدی
مهدی
۱۳۹۶/۰۹/۲۷

ﺧﺪﺍﻳﺎ
ﺩﺭﺍﻳﻦ شب زیبای پاییزی
دوستانم ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﻏﻮﺵ
ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﺖ ﻣﻴﺴﭙﺎﺭﻡ
ﻭ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﻫﺪﻳﻪ ﺳﻼﻣﺘﻲ
ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻳﺸﺎﻥ ﺁﺭﺯﻭﻣﻨﺪﻡ

شبتون آرام

محمد
محمد
۱۳۹۶/۰۹/۲۶

امید را ....از نجاری اموختم که مغازه اش در اتش سوخت ولی او ...باهمان چوبهای سوخته مغازه ذغال فروش باز کرد ....

shabgardetanha
shabgardetanha
۱۳۹۶/۰۹/۲۶

روزی فرا خواهد رسید که جسم من آنجا زیر ملحفه سفید پاکیزه ای

که از چهار طرفش زیر تشک تخت بیمارستان رفته است، قرار می گیرد

و آدم هایی که سخت مشغول زنده ها و مرده ها هستند از کنارم می گذرند.

آن لحظه فرا خواهد رسید که دکتر بگوید مغز من از کار افتاده است و

به هزار علت دانسته و ندانسته زندگیم به پایان رسیده است.

در چنین روزی، تلاش نکنید به شکل مصنوعی و با استفاده از دستگاه،

زندگیم را به من برگردانید و این را بستر مرگ من ندانید.

بگذارید آن را بستر زندگی بنامم. بگذارید جسمم به دیگران کمک کند که

به حیات خود ادامه دهند.

چشمهایم را به انسانی بدهید که هرگز طلوع آفتاب،

چهره یک نوزاد و شکوه عشق را در چشم های یک زن ندیده است.

قلبم را به کسی هدیه بدهید که از قلب جز خاطره ی دردهایی پیاپی

و آزار دهنده چیزی به یاد ندارد.

خونم را به نوجوانی بدهید که او را از تصادف ماشین بیرون کشیده اند و

کمکش کنید تا زنده بماند تا نوه هایش را ببیند.

کلیه هایم را به کسی بدهید که زندگیش به ماشینی بستگی دارد که

هر هفته خون او را تصفیه می کند.

استخوان هایم، عضلاتم، تک تک سلول هایم و اعصابم را بردارید و

راهی پیدا کنید که آنها را به پاهای یک کودک فلج پیوند بزنید.

هر گوشه از مغز مرا بکاوید، سلول هایم را اگر لازم شد، بردارید و

بگذارید به رشد خود ادامه دهند تا به کمک آنها پسرک لالی بتواند

با صدای دو رگه فریاد بزند و دخترک ناشنوایی زمزمه باران را روی

شیشه اتاقش بشنود.

آنچه را که از من باقی می ماند بسوزانید و خاکسترم را به دست باد بسپارید،

تا گلها بشکفند.

اگر قرار است چیزی از وجود مرا دفن کنید بگذارید خطاهایم،

ضعفهایم و تعصباتم نسبت به همنوعانم دفن شوند.

گناهانم را به شیطان و روحم را به خدا بسپارید و اگر گاهی

دوست داشتید یادم کنید.

عمل خیری انجام دهید، یا به کسی که نیازمند شماست،

کلام محبت آمیزی بگویید.

اگر آنچه را که گفتم برایم انجام دهید، همیشه زنده خواهم ماند ...

( اهداء عضو اهداء زندگی )

shabgarde.tanha