بلاگ كاربران


در حال نماز و قنوت ایستاده بود.

عراق ها به پشت درب اردوگاه آمده بودند و با باتوم به نرده های آهنی می کشیدند.

می گفتند، نمازت را تمام کن. در حالی که آن بچه در حس خودش بود.

و نماز می خواند. عراقی ها وارد اردوگاه شدند و اطراف این اسیر می چرخیدند.

نگاهش می کردند که چرا نماز و قنوتش را نمی شکند.

نماز این اسیر که تمام شد. عراقی ها دو دست او را به پنچره اردوگاه بستند،

و با باتوم  و میلگرد آنقدر زدند تا مچ های دو دستش شکست، سپس رهایش کردند و

فردای صبح دوباره روی دست های شکسته اش ضربه می زدند و آن را حسابی خرد کردند.

آن رزمنده به گوشه اردوگاه آمد و به نماز ایستاد. که عراقی ها پس از پایان نماز،

او را به سمت فاضلاب دستشویی بردند، بعد هلش دادند...

و سرش را با چوب زیر فاضلاب کردند...

راستی تمام این شکنچه ها به خاطر دو رکعت نماز بود.

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


ali_4955
ارسال پاسخ

الهم صلی علی محمدوال محمد