بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    پسر جوانی...

  • تعداد نظرات : 7
  • ارسال شده در : ۱۳۹۳/۰۶/۱۶
  • نمايش ها : 377

پسر جواني در کتابخانه از دختري پرسيد:

«مزاحمتان نمي شوم کنار دست شما بنشينم؟»

دختر جوان با صداي بلند گفت:

«نمي خواهم يک روز  را با شما بگذرانم تمام دانشجويان در کتابخانه به پسر که بسيار خجالت زده شده بود نگاه کردند.

پس از چند دقيقه دختر به سمت آن پسررفت و در کنار ميزش به او گفت:

... «من روانشناسي پژوهش مي کنم و ميدانم مرد ها به چه چيزي فکر ميکنند،گمان کنم شمارا خجالت زده کردم درست است؟»

پسر با صداي خيلي بلند گفت:

«200 دلار براي يک روز !!؟ خيلي زياد است!!!»

وتمام آناني که در کتابخانه بودند به دختر نگاهي غير عادي کردند، پسر به گوش دختر زمزمه کرد:

« من حقوق ميخوانم و ميدانم چطور شخص بيگناهي را گناهکار جلوه بدهم.»

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


sara_93
ارسال پاسخ
rebecca
ارسال پاسخ
sasan
ارسال پاسخ
mona_rt
ارسال پاسخ

ممنون

danger
ارسال پاسخ

مرسی دوست عزیز

pooria001
ارسال پاسخ

لایک

mj1024
ارسال پاسخ

like