دیوار کاربران


Asemon
Asemon
۱۳۹۳/۱۰/۰۶

ﺑﻪ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﻧﺨﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﺴﺖ
ﺗﺎ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ، ﻧﮕﺮﺩﺩ ﻓﺮﺩﺍ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺍﺳﺖ، ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﺮﺩ
ﮔﺮﭼﻪ ﺩﯾﺮ ﺍﺳﺖ ﻭﻟﯽ
ﮐﺎﺳﻪ ﺍﯼ ﺁﺏ ﺑﻪ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺮﯾﺰﻡ ،ﺷﺎﯾﺪ
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺖ ﺯ ﺳﻔﺮ ﺑﺮﮔﺮﺩﺩ
ﺑﺬﺭ ﺍﻣﯿﺪ ﺑﮑﺎﺭﻡ، ﺩﺭ ﺩﻝ
ﻟﺤﻈﻪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﯾﺎﺑﻢ
ﻣﻦ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻣﺤﺒﺖ ﺑﺮﻭﻡ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ
ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﺧﻮﺩﻡ، ﻋﺮﺿﻪ ﮐﻨﻢ
ﯾﮏ ﺑﻐﻞ ﻋﺸﻖ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﺑﺨﺮﻡ
ﯾﺎﺩ ﻣﻦ ﺑﺎﺷﺪ ﻓﺮﺩﺍ ﺣﺘﻤﺎ
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﯽ، ﺩﻝ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﯼ ﺧﻮﺩ ﺷﺎﺩ ﮐﻨﻢ
ﺑﮕﺬﺭﻡ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺗﻘﺼﯿﺮ ﺭﻓﯿﻖ ، ﺑﻨﺸﯿﻨﻢ ﺩﻡ ﺩﺭ
ﭼﺸﻢ ﺑﺮ ﮐﻮﭼﻪ ﺑﺪﻭﺯﻡ ﺑﺎ ﺷﻮﻕ
ﺗﺎ ﮐﻪ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺮﺳﺪ ﻫﻤﺴﻔﺮﯼ ، ﺑﺒﺮﺩ ﺍﯾﻦ ﺩﻝ ﻣﺎﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ
ﻭ ﺑﺪﺍﻧﻢ ﺩﯾﮕﺮ ﻗﻬﺮ ﻫﻢ ﭼﯿﺰ ﺑﺪﯾﺴﺖ
ﯾﺎﺩ ﻣﻦ ﺑﺎﺷﺪ ﻓﺮﺩﺍ ﺣﺘﻤﺎ
ﺑﺎﻭﺭ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﺑﮑﻨﻢ، ﮐﻪ ﺩﮔﺮ ﻓﺮﺻﺖ ﻧﯿﺴﺖ
ﻭ ﺑﺪﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺩﯾﺮ ﮐﻨﻢ ،ﻣﻬﻠﺘﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﻣﺮﺍ
ﻭ ﺑﺪﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﺷﺒﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺭﻓﺖ
ﻭ ﺷﺒﯽ ﻫﺴﺖ، ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺖ، ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻓﺮﺩﺍﯾﯽ ....

кнαησσм gσℓ
кнαησσм gσℓ
۱۳۹۳/۱۰/۰۶

+5

mehdi2191
mehdi2191
۱۳۹۳/۱۰/۰۵

قهــــــر که می کـــنـیـد

مـــراقــب فاصلــه ها باشــید

بعــضـــــــی هــــــــا

هــمــــین حــــــوالی

مـــنتظر جـــای خالی برای نشستن می گردند . . .!

marya1370
marya1370
۱۳۹۳/۱۰/۰۵

+5

reyhaneh
reyhaneh
۱۳۹۳/۱۰/۰۵

یه آدمایی هم هستند که هیچ وقت ترکت نمیکنن
ولی بلدن کاری کنن
تا خودت یواش یواش ترکشون کنی…

armin0918
armin0918
۱۳۹۳/۰۶/۲۶

«در دنیایی که دیوارها و دروازه‌ها وجود ندارند چه احتیاجی به پنجره و نرده است؟»

marya1370
marya1370
۱۳۹۳/۰۶/۲۶


marya1370
marya1370
۱۳۹۳/۰۶/۲۵

+5

SMF44
SMF44
۱۳۹۳/۰۶/۲۲

چه خوبه که آدم یه نفرو هر روز دوست داشته باشه .....

نه هر روز یه نفر رو دوست داشته باشه .......

Amir_omidi
Amir_omidi
۱۳۹۳/۰۶/۲۱

امروز داشتم با دختره تلفنی حرف میزدم...
یهوووو
مادرش گفت: بده ببینم باز داری با اون زر میزنی!!!
گوشیو ازش گرفتت گفت: چی میخوای؟؟؟
گفتم: مدرسان شریف!!!
گفت خفه شو کصافت...
گفتم: مدرسان شریف!!!
گفت: دیگه اینجا زنگ نمیزنی...
گفتم: مدرسان شریف!!!
گفت چی؟؟
گفتم: مدرسان شریف!!!
گفت: کی؟
گفتم: مدرسان شریف!!!
گفت: کجا؟؟
گفتم: مدرسان شریف!!!
تلفن: بیست و نه , دو تا شیش!!!
خودشم خندش گرفت گوشی رو داد دخترش گفت باهاش حرف بزن بچه باحالیه !!!
+5