دیوار کاربران


47atena
47atena
۱۳۹۳/۰۲/۰۸

مترسک گريه نکن !
تو هم مثل من چوب سادگيت را خوردی !
به دار آويخته شدی به خاطر شکم پرستی ملخ ها !
بد درديست چوب کار کسی را خوردن !
مترسک به چوبی تکيه کردی که چوبه ی دارت شد !
سادگی کردی !

mbehesta
mbehesta
۱۳۹۳/۰۲/۰۷

چه بخـ ـ ـــواهیم چه نخـــ ـــواهیم

رفتار و عکســـ العمل های مـ ـــا

اِحساس درونیـــِـــمان را هُــــویدا میکنـــَد

پس قبل از برمــَلا شدن نیتـــّــــمان

خودمان را ثابتـ ـــ کنیــ ــــم

تا دیگران در خـــَفا به دو رنگـ ــــ بودمان

لعنتـــ ـــ ـ ــ ــ ـــ نفرستنــ ــد
+5

hegmatane
hegmatane
۱۳۹۳/۰۲/۰۷

کم کم یاد خواهی گرفت....

تفاوت ظریف میان نگه داشتن یک دست و زنجیر کردن یک روح را...

این که عشق تکیه کردن نیست و رفاقت، اطمینان خاطر...

و یاد می‌ گیری که بوسه ‌ها قرارداد نیستند...

و هدیه ‌ها، معنی عهد و پیمان نمی ‌دهند.

کم کم یاد می گیری...

که حتی نور خورشید هم می ‌سوزاند اگر زیاد آفتاب بگیری

باید باغ ِ خودت را پرورش دهی به جای این که

منتظر کسی باشی تا برایت گل بیاورد.

یاد می گیری که می توانی تحمل کنی

که محکم باشی پای هر خداحافظی...

یاد می ‌گیری که خیلی می ‌ارزی ...

کنت مونت کریستو

TutU
TutU
۱۳۹۳/۰۲/۰۷

پسر زرنگ اونیه ک بتونه با شلوار کردی مخ بزنه ...
.
.
.
.
.
.
.
!وگرنه با پورشه رو همه بلدن.

jester
jester
۱۳۹۳/۰۲/۰۷

چه تو حرم امام حسین بمب بذارن چه تو یه دیسکو در تایلند...درهر صورت نصفه کشته ها ایرانی اند!!!
به این میگن "ملت همیشه در صحنه"

sarakhanum
sarakhanum
۱۳۹۳/۰۲/۰۶

میگویند متفاوت باشید
ایا از تنهایی های تفاوت بیخبرند؟!
اری! به راستی که اینها نمیدانند متفاوت همیشه تنهاست!



sara

+5

๓คh๓໐໐໓
๓คh๓໐໐໓
۱۳۹۳/۰۲/۰۶

بالاخره یه روز زنگ میزنم چین ،
اون یارو که گوشی رو برداشت گفت 你好
من میگم 陰莖 !
گوشی رو قطع میکنم . بفهمه دنیا دست کیه
ما خر نیستیم که این جنس های بنجلشو بندازه بهمون !
بعععله من یه همچین آدم وطن پرستی هستم

hegmatane
hegmatane
۱۳۹۳/۰۲/۰۶

زندگی آب تنی کردن در حوضچه ی اکنون است !

رخت ها را بکنیم ؛

آب در یک قدمی است ...


๓คh๓໐໐໓
๓คh๓໐໐໓
۱۳۹۳/۰۲/۰۵

یه روز گاو پاش می شکنه دیگه نمی تونه بلند شه، کشاورز دامپزشک میاره. دامپزشک می گه اگه تا 3 روز گاو نتونه رو پاش بایسته گاو رو بکشید.

گوسفند اینو می شنوه و میره پیش گاو میگه بلند شو بلند شو گاو هیچ حرکتی نمی کنه... روز دوم باز دوباره گوسفند بدو بدو میره پیش گاو میگه بلند شو بلند شو رو پات بایست باز گاو هر کاری می کنه نمی تونه بایسته رو پاش.... روز سوم دوباره گوسفند می ره میگه سعی کن پاشی وگرنه امروز تموم بشه نتونی رو پات وایسی دامپزشک گفته باید کشته شی.

گاو با هزار زور پا میشه..صبح روز بعد کشاورز میره در طویله و می بینه گاو رو پاش وایساده از خوشحالی بر می گرده می گه گاو رو پاش وایساده جشن می گیریم... گوسفند رو بکشید.

نتیجه اخلاقی:
خودتو نخود هر آشی نکن

+5

47atena
47atena
۱۳۹۳/۰۲/۰۵

مردی نابینا زیر درختی نشسته بود! پادشاهی نزد او آمد، ادای احترام کرد و گفت: قربان، از چه راهی میتوان به پایتخت رفت؟»
پس از او نخست وزیر همین پادشاه نزد مرد نابینا آمد و بدون ادای احترام گفت: آقا، راهی که به پایتخت می رود کدام است؟‌
سپس مردی عادی نزد نابینا آمد، ضربه ای به سر او زد و پرسید:‌‌
احمق،‌راهی که به پایتخت می رود کدامست؟
هنگامی که همه آنها مرد نابینا را ترک کردند، او شروع به خندیدن کرد. مرد دیگری که کنار نابینا نشسته بود، از او پرسید:‌
برای چه می خندی؟
نابینا پاسخ داد: اولین مردی که از من سووال کرد، پادشاه بود. مرد دوم نخست وزیر او بود و مرد سوم فقط یک نگهبان ساده بود.
مرد با تعجب از نابینا پرسید:چگونه متوجه شدی؟ مگر تو نابینا نیستی؟
نابینا پاسخ داد: «‌رفتار آنها … پادشاه از بزرگی خود اطمینان داشت و به همین دلیل ادای احترام کرد… ولی نگهبان به قدری از حقارت خود رنج می برد که حتی مرا کتک زد. او باید با سختی و مشکلات فراوان زندگی کرده باشد.»