دیوار کاربران


Kaveh33
Kaveh33
۱۳۹۲/۱۲/۱۶

دیگر از هر چه هست بیزارم
مثل ابر بهار میبارم
برو ای آن که بعد دیدارت
گره افتاد در کارم...
مادرم مدتیست میگرید
چون گمان میکند که بیمارم
دگران گفته اند خوب خواهم شد!
به فراموشیت که بسپارم...
آخر ای عشق اگر باز هم
بدهی مثل قبل آزارم
به تمامی حرمتت سوگند
خنجر اندر دلت بنشانم
به تو گر چه سخت مدیونم
به خودم بیشتر بدهکارم
تو گناهی نداری ای زیبا
مـــــــرگ بر من که دوستت دارم...!

Kaveh33
Kaveh33
۱۳۹۲/۱۲/۱۴

زوركي نخندعزيزم ميدونم اومدي بازي

نميخوام اين آخرين بازي زنديگم ببازي

خودت راهت كنه فكر كن كه جبران گذشتست

از منم مي گذره اما به دلت چاله نسازي

اومدي بشكني بشكن

از من ساده چي مونده

قبل تو هركي بوده تمام تاروپود سوزونده

توام ازيكي ديگه سوختي مي خواي تلافي باشه

بيا اين تو دل وباقي احساسي كه مونده

دل ما اونقده پارست بودنش مرگ دوبارست

آسمون سينهءما خيلي وقت بي ستارست

هميني كه باقي مونده واسه دل خوشي تو بشكن

تيكه تيكهام بردن آخرينشم توبكن

نمي خوام بگزر عمري خسته شي واسه فريبم

يعقتونميگره هيچكس آخه من اينجا غريبم

بزن وبروعزيزم مثل هركس كه زدو برد

peyman65
peyman65
۱۳۹۲/۱۲/۱۴

آزردن آدمها فقط چند ثانیه طول میکشد، اما گاهی التیام دادنش چند سال....
کسانی که دوستتان دارند را گرامی بدارید.....

saeed1360
saeed1360
۱۳۹۲/۱۲/۱۴

هوا سردست ...

من از عشق لبریزم

چنان گرمم ...

چنان با یاد تو در خویش سر گرمم ....

که رفت روزها و لحظه ها از خاطرم رفته ست!

هوا سردست اما من ...

به شور و شوق دلگرمم

چه فرقی می کند فصل بهاران یا زمستان است!

تو را هر شب درون خواب می‌بینم

تمام دسته های نرگس دی ماه را در راه می‌چینم

و وقتی از میان کوچه می‌آیی ...

و وقتی قامتت را در زلال اشک می‌بینم ...

به خود آرام می‌گویم :دوباره خواب می‌بینم!

دوباره وعده‌ی دیدارمان در خواب شب باشد

بیا... من دسته های نرگس دی ماه را

در راه می چینم !!

peyman65
peyman65
۱۳۹۲/۱۲/۱۳

دوست داشتن کسی که دوستتان ندارد، مثل این است که در فرودگاه منتظر کشتی باشید...

saeed1360
saeed1360
۱۳۹۲/۱۲/۱۳

باور ندارم عطر حضورم در خانه ی کوچکمان بندینک کوچکی باشد بر انگشتت

و بودنم را به یادت بیاورد.. باور ندارم..

و چقدر دشوار است تحمل بی باوری در زیر آسمان ناباروری

که نمی‌بارد تا غم ها را از دلم بشوید.. چقدر دشوار است.

Kaveh33
Kaveh33
۱۳۹۲/۱۲/۱۲

در وجودم کسی هست !

به وسعت تو ....

که
هر شب موهایش را شانه میزند

و هر شب یاد آخرین نگاه تو...

آوار میشود...

بر تنهاییم!

بر بی کسی این اتاقم...

و من با خودم فکر میکنم

حریمِ کدامین خیال را شکسته ام
که اینگونه حقیقت میشوی در باورم؟
باور کنی یا نه
باشی یا نباشی
دوستت دارم
فرقی نمیکند خیال باشی
آرزو باشی
یا عکسی در قابِ این مانیتور
در این دنیای مجازیِ پر از مجازات
فرقی نمی کند که شعرِ کدام شاعر را میخوانی
فرقی نمیکند که میشناسیم
یا اینکه من تو را میشناسم
فرقی نمیکند که روی نیمکتی دو نفره نشسته باشیم
فرقی نمیکند که لبخندت سهم من بود یا دیگری
فرقی نمیکند که خوشحال بودیم یا ناراحت
همین را میدانم که دوستت دارم
و تو میشوی شروعِ حرف زدن
خودخواهیم را ببخش
ببخش که تو را به خواب میبینم
ببخش که واژه به واژه ی شعرم از تو داد میزند
ببخش که من عاشقت هستم...

saeed1360
saeed1360
۱۳۹۲/۱۲/۱۲

دوستت دارم

اما نمى‌توانى مرا در بند کنى

همچنان که آبشار نتوانست

همچنان که دریاچه و ابر نتوانستند

و بند آب نتوانست

پس‏ مرا دوست بدار

آنچنان که هستم

و در به بند کشیدن روح و نگاه من

مکوش‏!

مرا بپذیر آنچنان که هستم .

saeed1360
saeed1360
۱۳۹۲/۱۲/۰۷

می‌بویم گیسوانت را

تا فرشته‌ها حسودی کنند

شانه می‌زنم موهایت را

تا حوری‌ها سرک بکشند از بهشت برای تماشا

شعر می‌گویم برای تو

تا کلمات کیف کنند...

مست شوند...

بمیرند.

maziar741
maziar741
۱۳۹۲/۱۲/۰۶

یکی بود یکی نبود
من در میان این همه
بود ونبود
در انتظار کسی بودم
که هیچ وقت نبود