دیوار کاربران


مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۸/۰۲

هر کس ز دری آمد و بر ما تنه ای زد

تا خسته مرا دید بما عربده ای زد

تنهایی ما بهر همه روزنه ای بود

تا روزنه ای دید بما قهقهه ای زد

تا گوشه نشستیم وسری بریقه خویش

از پشت بما نیش ترین نیشتری زد

هرکس که به کارمن خسته گره ای دید

در کار من آمد گره کور تری زد

آنکس که مرادیدکه وامانده ام ازخویش

وامانده ترم کرد و به زخمم نمکی زد

خوردم به زمین از سر آن قله فتادم

هر رهگذری نیز به پایم لگدی زد

تا خواستم از جای بخیزم به امیدی

هر بی خبری به ما تنه ای زد و رفت

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۸/۰۲

خوشبختی
از نگاهِ هرکسی،
معنایی متفاوت دارد.
اما از نظر من آدم‌هایی خوشبختند
که عشق به موقع به سراغشون بیاد!

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۸/۰۲

تنهایی یعنی....
این همه اغوش برات بازه
اماتوهمنو میخوای که بهت پشت کرده.....

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۸/۰۲

دست همیشه برای
زدن نیست
کاردست همیشه مشت
شدن نیست
دست که فقط برای
این کارهانیست
گاهی دست میبخشد
نوازش میکند،
احساس رامنتقل میکند
چشمهابه سوی
دست توست
دستت رادست کم نگیر

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۸/۰۲

نوشته‌های روی شن
مهمان اولین موج دریا هستند.
حكاكی‌های روی سنگ
مهمان همیشگی تاریخند.
اما دوستان خوب
حك شدگان روی قلبند
و ماندگارانی ابدی

روزگارتون پر از دوستان خوب

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۸/۰۲

امروزو به معنای واقعی
بندگی کنیم
عاشقی کنیم
دل شاد کنیم
راضی باشیم از هر
انجام میدیم
الهی امروز ساعت عمرتون
حول محور محبت بچرخه

masih11
masih11
۱۳۹۵/۰۷/۳۰

امام حسین (ع) : مردم برده و بنده دنیا هستند، و دین لعابی است که تا وسایل زندگی فراهم است ، به دور زبان می گردانند، ولی وقتی دوران آزمایش فرا رسد، دینداران کمیاب می شوند.

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۷/۲۷

دستانم را می توانی ببندی
پاهایم را می توانی ببندی
دهانم را می توانی ببندی
اما ذهنم را هرگز
یک روز
از ذهن من
از ذهن تو
از ذهن ما
هزاران پرستوی وحشی
به آسمان خواهد پرید

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۷/۲۷

@noomard

روزها را می گذرانم
روزهایی از جنس شب وپر از تاریکی
لب هایم می خندد
خنده هایی از جنس غم وپر از گریه
جوانی پیر که در میان اجساد ارزوها تنش بوی قبر می دهد
منتظر انسانی هستم
از جنس نور
که امدنش پایان باران چشم هایم باشد
منتظر انسانی هستم از جنس نور
کاش انسانی بود...

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۷/۲۷

گاه نباید ناز کشید
اه کشید
درد کشید
فریاد کشید
انتظار کشید

گاه تنها...

باید دست کشید ورفت...