توجه !
عضویت در کانال تلگرام همخونه
(کلیک کنید)
بلاگ كاربران
بچه که بودم یه روز بابام منو برد بهداری واکسن بزنم ، آقا تا چشمم خورد به آمپول
شروع کردم خون گریه کردن و التماس کردن … چند نفرم زیر بقلمو گرفته
بودن و منم زجه میزدم ؛ تا الکل رو زد به بازوم گفتم کارم تمومه و
به عنوان آخرین حرفم گفتم “یا حسین شهید”
آقا همه پرسنل از خنده موزاییک بود میجوییدن هااااا …
یه همچین آدم کولی ای بودم من یعنی ، بعععله !
نظرات دیوار ها
داری به کولی بودنم میفکری؟؟؟