دیوار کاربران


hadel
hadel
۱۳۹۳/۰۷/۱۶

زندگیِ گلّه‌ای، آدمای فلّه‌ای
یه عمره ول معطل، با این مُخای مختل
دلخوشی شون قیافه، تو ژستن و کلافه
نه فکری نه سؤالی، تو دنیای خیالی
بیدارن و خواب می‌بینن، سایه رُ آفتاب می‌بینن
آخرِ کَل کَل و کُرکُری، عاشقِ لات و قلدری
از بس خطری و خلافن، یه پخ کنی غلافن
از روزگار ملولن، تو خودشون می‌لولن
زندگی شون ضدحاله، یا تو چاهن یا چال
بیاین از خدا بخوایم مغز هامون را در راه خودش درست کنه
یا علی

↩ᄊªフ¡Ð☯
↩ᄊªフ¡Ð☯
۱۳۹۳/۰۶/۳۱

✔ روزهای من . . .

http://www.hamkhone.ir/member/6095/blog/view/148620/

بلاگ جدیدم.

Amir_omidi
Amir_omidi
۱۳۹۳/۰۶/۳۰

{11 }{1 1}{ 11}

ƤƛƦӇƛM
ƤƛƦӇƛM
۱۳۹۳/۰۶/۲۸

+5

ƤƛƦӇƛM
ƤƛƦӇƛM
۱۳۹۳/۰۶/۲۸

+5

bahar134
bahar134
۱۳۹۳/۰۶/۲۷

http://www.hamkhone.ir/member/12230/blog/view/147739--/
تولده علیییییی توتو
کاربر متخصص سایت ما
28/6/93
هووووووووووووووووووورا
اگه بیاین خوووووشحال میشم
****************************************

hadel
hadel
۱۳۹۳/۰۶/۲۷

سلام من امروز با صدای پرنده های تو باغم ازخواب بیدارشدم...
رفتم دسشویی فرنگیمو برگشتم صبحانه بخورم...
صبحانه نگو... خدمتکارام یه سفره برام انداخته بودن 20متر وهرچی که فکرشو بکنی توسفره بود...هیچی دیگه صبحانه روخوردم و با فراری البالوییم رفتم بیرون ی چرخی بزنم...داشتم میرفتم یهو یه زانتیا نوک مدادی اومد کنارم 5تا پسر هیکلی توش بود...یکیشون گفت هی بچه سوسول بزن کنار کارت داریم...
منم زودزدم کنار ورفتم پایین اقا دیدم همشون پیاده شدن وباگرزوچماق اومدن گفتن دیروز توجاده چالوس چرا ازما سبقت گرفتی؟
منم گفتم گرفتم ک گرفتم که چی؟هاهاها...
یهویکیشون حمله کردباگرز بزنه توسرم اقا سرتو درد نیارم گرزو ازش گرفتم وافتادم به جونشون...تااونجایی که میخوردن زدمشون یکیشون ضربه مغزی شد مرد...یکی دیگشون کلا فلج شد..اون یکیم جفت دستاشو قلم کردم..یکی دیگشونم جفت پا ودستشو شکستم...واخریم که خیلی پرو بود رو گرفتم وگرزو توسرش شکستم...میخواستم سوارماشینم بشم که یهوپلیس رسید...ومنم ازخواب بیدارشدم.....

parsik
parsik
۱۳۹۳/۰۶/۲۷

سلام...
http://www.hamkhone.ir/member/9250/blog/view/147284--/
خوشحال میشم سربزنید...

amiralii62
amiralii62
۱۳۹۳/۰۶/۲۷

از درخت پرسیدم چرا پیر شدی؟!!!

خنده ی تلخی کرد و گفت:وقتی تو رفتی

یارت با دیگری زیر سایه ام مینشست و به تو میخندید...

+5

AZAD
AZAD
۱۳۹۳/۰۶/۱۹

تك درختی، تیره بختم
كه در سكوت صحرا
فریاد من
شكسته در گلویم

تك درختی، بی پناهم
كه دشت آرزوها
گردید آخر
مزار آرزویم

خشك و بی بارم، پس ثمرم كو
آن شادابی، آن برگ و برم كو

دور از یاران، بی توشه و برگم
هم خانه محنت، همسایه مرگم

بر رخسارم، غبار غم نشسته
طوفان از من، چه شاخه ها شكسته

چو نهال زهر آلوده
همه كس از من بگریزد

نه كسی با من بنشیند
نه كسی با من آمیزد

گویم غم خود را با خار بیابان
در سینه نهفتم اسرار بیابان