بلاگ كاربران
- عنوان خبر :
به نقل از مقالات دهخدا
- تعداد نظرات : 4
- ارسال شده در : ۱۳۹۹/۰۹/۱۳
- نمايش ها : 319
«یعنی در همین شبهای سخت زمستان که کم و بیش بخاریهای چینی و آهنی شما در عمارات عالیهتان میسوزد، خرقههای خز، پتوهای کرک، لحافهای ترمه و بالشهای پر، در سر و بر شما کار حمام میکند، گزهای اصفهان، پشمکهای یزد، بیسکوئیتهای اطریش و افشرههای «بردو» و «مونیخ» با برف شمران میزهای اولشب شما را زینت داده و کبکها و تیهوها، انواع ماهیهای رودخانهای و دریایی، پلوهای ملون و خورشهای رنگارنگ؛ در همسایگیهای شما هم بعضی هستند که بهآنها مادر و بهآنها هم «پدر» خطاب میکنند.
با چشمهای پراشک دست به سر اطفالشان کشیده، میگویند:
غصه نخور، ما هم فردا پلو میپزیم»
(به نقل از مقالات دهخدا)
پ.ن: دهخدا این بندها را نزدیک به یک قرن پیش نوشته
ولی انگار روایت همین امروز ماست.
در یک سوی این جامعه سهم یکی داماد و پسر وزیر است که مدرسه دویست میلیاردی دارد
ویلاهایش سر به کوه و جنگل می کشد و هشتاد میلیارد تومان پول خردش است و (با هزاران تخلف و زد و بند و فرار مالیاتی) فلان «مال» می سازد
و در سوی دیگر انسانهای بی پناهی است که از چهار متر زمین و چند سنگ چیده شد روی هم محروم است.و همان را هم روی سرش خراب میکنند