بلاگ كاربران


 

«یعنی در همین شب‌های سخت زمستان که کم و بیش بخاری‌های چینی و آهنی شما در عمارات عالیه‌تان می‌سوزد، خرقه‌های خز، پتوهای کرک، لحاف‌های ترمه و بالش‌های پر، در سر و بر شما کار حمام می‌کند، گزهای اصفهان، پشمک‌های یزد، بیسکوئیت‌های اطریش و افشره‌های «بردو» و «مونیخ» با برف شمران میزهای اول‌شب شما را زینت داده و کبک‌ها و تیهوها، انواع ماهی‌های رودخانه‌ای و دریایی، پلوهای ملون و خورش‌های رنگارنگ؛ در همسایگی‌های شما هم بعضی هستند که به‌آن‌ها مادر و به‌آن‌ها هم «پدر» خطاب می‌کنند.

 با چشم‌های پراشک دست به سر اطفالشان کشیده، می‌گویند: 

غصه نخور، ما هم فردا پلو می‌پزیم»

(به نقل از مقالات دهخدا)

 

 

پ.ن: دهخدا این بندها را نزدیک به یک قرن پیش نوشته 

 ولی انگار روایت همین امروز ماست.

 

در یک سوی این جامعه سهم یکی داماد و پسر وزیر است که مدرسه دویست میلیاردی دارد

 ویلاهایش سر به کوه و جنگل می کشد و هشتاد میلیارد تومان پول خردش است و (با هزاران تخلف و زد و بند و فرار مالیاتی) فلان «مال» می سازد 

 

و در سوی دیگر انسانهای بی پناهی است که از چهار متر زمین و چند سنگ چیده شد روی هم محروم است.و همان را هم روی سرش خراب میکنند

 

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


moritez
ارسال پاسخ
arsham00
ارسال پاسخ
SA00
ارسال پاسخ