دیوار کاربران


mohamadreza38
mohamadreza38
۱۳۹۲/۰۹/۱۲

بزار دستتو توی دوستای من ، تموم غم و اضطرابم بره، تو شب های زیبای این زندگی روی شونه های تو خوابم بره .

نفس میکشم عطر آغوشت رو ، برات قلبم رو زیرو رو میکنم تو این قدر پاکی که تو چشم تو خدا رو دارم جستجو میکنم ...................

mohamadreza38
mohamadreza38
۱۳۹۲/۰۹/۱۲

مواظب عشق های پاکتون باشید تا به دست معشوق های دروغین از بین نره!

جان نهادن در ره یاری که دارد صد هوا ماندش درمان زخمی که ندارد آن دوا

با تو گوید حرف عشق و دل دهد بر دیگری نیست هرگز در دلش عشق تو و در سر هوا

شاهد این ادعا پروانه ی سوزان شمع خود زند بر آتش و سوزان شود آن بی نوا

سوختن در راه شمعش را بداند افتخار گویدش شمعی عجب دیوانه است این سرهوا

ای رفیقی که پی عشق حقیقی رفته ای! گشته گر چیزی نصیبت فاش گو ای بی نوا!

لاجرم هرگز نباشد دلبران مانند هم این تو را باید کنی خوب و بدش از هم سوا

دلیرت گر گشته "سامان"از کفت بیرون بدان خالقت چیزی بداند کرده این را چون روا!

saman11
saman11
۱۳۹۲/۰۹/۱۲

هر روز برایت رویایی باشد در دست نه دور دست

عشقی باشد در دل نه در سر

و دلیلی باشد برای زندگی نه روزمرگی

mohamadreza38
mohamadreza38
۱۳۹۲/۰۹/۱۲

به هنگام بازدید از یک بیمارستان روانى، از روان‌پزشک پرسیدم شما چطور می‌فهمید که یک بیمار روانى به بسترى شدن در بیمارستان نیاز دارد یا نه؟

روان‌پزشک گفت: ما وان حمام را پر از آب می‌کنیم و یک قاشق چایخورى، یک فنجان و یک سطل جلوى بیمار می‌گذاریم و از او می‌خواهیم که وان را خالى کند.

من گفتم: آهان! فهمیدم. آدم عادى باید سطل را بردارد چون بزرگ‌تر است.

روان‌پزشک گفت: نه! آدم عادى درپوش زیر آب وان را بر می‌دارد. شما می‌خواهید تخت‌تان کنار پنجره باشد؟!

mohamadreza38
mohamadreza38
۱۳۹۲/۰۹/۱۱

خیلی وقته دلم تنگ شده واسه کسی که بهش بگم :
7 صبح اگه بیدار بودی بیدارم کن !
اگه رفتم پشت خطش قطع کنه و بگه : جونم ....
اگه باهاش قرار گذاشتم زودتر از من بیاد ،
یواشکی از تلفن خونه بزنگه بهم !
دوستاشو بپیچونه بخاطر من ....
منو با تنهاییام ؛ تنها نذاره !
خیلی وقته دلم تنگ شده ..
می نویسم که تو بخوانى، اما حیف !
دیگران عاشقانه هاى مرا می خوانند و یاد عشق خودشان می افتند !
و تو…
حتى نگاه هم نمی کنى

اره فاطمه جون دلم تنگ شده واسه همه اینا ولی حیف كه تو دیگه نیستی
حیف كه با تنهاییام تنهام گذاشتی
حیف كه دیگه نیستی كه یبحا بیدارم كنی
حیف كه دیگه نیستی كه بیا دیدنت
حیف كه دیگه نیستی كه یواشكی از خونتون بهم بزنگی
حیف كه نیستی...حیف
بازم دلم تنگ شده برات ولی حیف كه نیستی

mona11
mona11
۱۳۹۲/۰۹/۱۱

آبمیوه صداتم ، چرخ کرده نگاتم ، قربون اون چشاتم ،

کشته خندهاتم ، من مرده حیاتم ، تا عمر دارم فداتم ،

بعد از مرگم خاک پاتم ، تا هستی خاطرخاتم

mohamadreza38
mohamadreza38
۱۳۹۲/۰۹/۱۱

ﺩﯾﺮﻭﺯ ﺗﻮ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﯾﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻡ،

ﮔﻔﺘﻢ خوووب ﻻﺑﺪ ﺻﺎﺣﺒﺶ ﺩﺍﺭﻩ ﺩﻧﺒﺎﻟﺶ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﻩ،

ﺍﺯ ﺭﻭ ﺯﻣﯿﻦ ﺑﺮﺵ ﺩﺍﺷﺘﻢ، ﺗﻤﯿﺰﺵ ﮐﺮﺩﻡ،

ﺑﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﻣﺴﺠﺪ ﻣﺤﻞ ﺗﺤﻮﯾﻠﺶ ﺩﺍﺩﻡ...

ﺑﻌﻠﻪ ﯾﻪ ﻫﻤﭽﯿﻦ ﺷﺨﺼﯿﺘﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﻦ...

mohamadreza38
mohamadreza38
۱۳۹۲/۰۹/۱۱

خسته شدم از بس چشم به در دوختم

نامه هام نداي دوست داشتنت رو ميدند

از بس اسمتو صدا کردمديواره اسمتو بلد شدند

از بس گريه کردم اشکي براي چشمام نمونده

از بس داد زدم صدام گرفته تو رو روز و شب صدا

مي کنم شايد روزي ببينمت شايد روزي حست

کنم شايد بتونم ببوسمت

شايد روزي برات بميرم

دوستت دارم

mohamadreza38
mohamadreza38
۱۳۹۲/۰۹/۱۱

من خسته و بی هـــدف در کــوچه هـــای غربت ســـر گـــردانـــم فـــضای

شهر را غبار غربت ویاءس فرا گــرفــتـه دیــگــر خــسـته شده ام به دیواری

سرد و سیاه تکیه می دهم اما سایه ام مرا کشان کشان دنبال خو می برد

آخر مقصد و راه من کجاست هیچ کسی نیــست انــگار درایــن هــمــه بــا

هم غریبند همه همانند سایه ای ســیــاه با شـتـاب از کـنـار هم می گذرند

و خود را در گورسـتــان تـاریـک خـانـه هایـشـان پـنـهـان مـی کـنـنـد و مــن

و سایه ام همچنان سر گردان زمان سالهاست که در اینجا گم شده اسـت

و برای کسی مهم نیست که دست شب چنان زغــال زمـیـن و آسـمـان را

سیاه کرده است سایه ام مرا به زیر اتاقی روشن می برد انـگــار شـخصی

آنجاست که به روشنایی علاقه مند است و پشت پنــجــره ایـسـتـاده و بـه

بیرون می نگرد چشمانش برقی عجیبی از امید دارد بــا چــشـمـانــــــــم

به او می فهمانم به کشمکش احتیاج دارم تا با دسـتــش غــبـار غـربــت و

یاءس را از پیراهن روحم بتکاند پس عاشـقـانــه بــا او بــه راه مـی افــتــم

تــــــــا شــــــــب را نــــــــــا بـــــــــود کـــــــنــــــیـــــــــــم

mohamadreza38
mohamadreza38
۱۳۹۲/۰۹/۱۱

آرزو دارم شبی عاشق شوی

آرزو دارم بفهمی درد را

تلخی برخوردهای سرد را

میرسد روزی که بی من لحظه ها را سرکنی

میرسد روزی که مرگ عشق را باور کنی

میرسد روزی که شبها در کنار عکس من

نامه های کهنه ام را مو به مو ازبر کنی . . .