توجه !
عضویت در کانال تلگرام همخونه
(کلیک کنید)
بلاگ كاربران
- عنوان خبر :
وقتی که دیر نبود
- تعداد نظرات : 3
- ارسال شده در : ۱۳۹۳/۰۱/۲۶
- نمايش ها : 437
وقتی که دیر نبود من به بودنش نیازمند شدم
وقتی که دیگر رفت من به انتظار امدنش نشستم
وقتی که نمی توانست مرا دوست بدارد من او را دوست داشتم
وقتی که او تمام کرد من شروع مردم...
وقتی او تمام شد...
من اغاز شدم وچه سخت است تنها متولد شدن مثل تنها زندگی کردن است مثل تنها مردن!
نظرات دیوار ها
خیلی قشنگ
ولی همش ازتنهایی بود
تنهایم را با تو قسمت می كنم
سهم كمی نیست
گسترده تر از عالم تنهایی من عالمی نیست
غم آنقدر دارم كه میخواهم تمام فصل ها را بر سفره رنگین خود بنشانمت
بنشین غمی نیست
من بی صدا اشک میریزم ،
برای عکاسم می خندم ،
دورم را شلوغ کردم ،
خنده هایم مصنوعی ،اما بلند ....
... تا تو خیالت راحت باشد ...
و
همین که صدای خنده هایت را از دور می شنوم، کافیست ....
تو فریاد اشک های مرا نشنو ...!