بلاگ كاربران


 

 

وقتی که دیر نبود من به بودنش نیازمند شدم

وقتی که دیگر رفت من به انتظار امدنش نشستم

وقتی که نمی توانست مرا دوست بدارد من او را دوست داشتم

وقتی که او تمام کرد من شروع مردم...

وقتی او تمام شد...

من اغاز شدم وچه سخت است تنها متولد شدن مثل تنها زندگی کردن است مثل تنها مردن!

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


anisa19
ارسال پاسخ

خیلی قشنگ
ولی همش ازتنهایی بود

maryam1352
ارسال پاسخ

تنهایم را با تو قسمت می كنم

سهم كمی نیست

گسترده تر از عالم تنهایی من عالمی نیست

غم آنقدر دارم كه میخواهم تمام فصل ها را بر سفره رنگین خود بنشانمت

بنشین غمی نیست

من بی صدا اشک میریزم ،

برای عکاسم می خندم ،

دورم را شلوغ کردم ،

خنده هایم مصنوعی ،اما بلند ....

... تا تو خیالت راحت باشد ...

و

همین که صدای خنده هایت را از دور می شنوم، کافیست ....

تو فریاد اشک های مرا نشنو ...!


peyman6969
ارسال پاسخ