بلاگ كاربران
- عنوان خبر :
«اولين بار»
- تعداد نظرات : 3
- ارسال شده در : ۱۳۹۴/۱۱/۰۶
- نمايش ها : 560
✖رفتم پيش خدا فرياد زدم چرا؟
✖خدا ب ارامی گفت:هيسسسس فرشته ها تازه خوابيدن
✖زير لب پرسيدم پس من چی؟
✖با مهربانی گفت:تو واسم عزيزترينی...
✖بغض کردم وگفتم:فرشته ی من رفت...
✖خدا نگاهم کرد و گفت:اذيتش کردی؟
✖با اشک و هق هق گفتم:فک نکنم...
✖خدا گفت:اومدی دنبالش تو اسمون؟؟؟
✖گفتم:اره،نامرد بهم قول داده بود بدون من جايی نره...
خدا لبخندی زد...
✖سرمو بالا کردم گفتم:من بدم يا اون؟؟؟
✖ خدا گفت:هيچکدوم...
✖داد زدم گفتم:اون بد بود تنهام گذاشت اون بد بود حرصم گرفت گفتم ببرش جهنم...
✖خدا با تعجب گفت:مطمئنی؟
✖ بادودلی با اشکام گفتم:نه...
✖به خدا گفتم:ميشه ببينمش؟؟؟
خدا قبول کرد...
✖ازين پايین داشتم ميديدمش بلند داد زدم گفتم:اهای همه کسم ،من اينجام مگه قرار نبود تنها جايی نری با توام...
✖خدا اروم بهم گفت:صداتو نميشنوه...
به ارامی با بغض گفتم:دوسش داشتم پس چرا رفت؟
✖خدا گفت:اگه زندگيتون بهم ربط نداشت هيچ وقت سر راه هم قرارتون نميدادم...
✖لبخندی زدمو گفتم:مواظبش باش خدا
《♡♥من تو رو به خداسپردم♥♡》 تو منو به کی میسپاری..
عااااااااااااااااااالی بود
اگه از آسمون سنگ بباره، اگه این زمونه ما رو جا بزاره، حتی اگه دنیا رو ما پا بزاره ،… مـا میریم بالا
ما میریم بالا
مرسی