يارو تو اتوبوس کبريت ميخواسته به بغلي ميگه
اسمت چيه ؟
-يوسف. به به،
شغلت چيه؟ -زنبوردار به به،
کجا ميري؟ -اهواز عجب جايي،
کبريت داري؟ -نه..…
نه و نکمه، با اون اسمت، پدرسگ پشه باز، تو اين گرما سگ ميره اهواز که تو ميرى

از زندگی فقط همینه فهمیدی

خون دل خوردن است

نه خدائـــــــــــــــــــــیش فقط همین=D>

=D>=D>=D>=D>=D>=D>

همه لبخندها را تا کرده‌ام

گریه‌هایم لای کتابها

در قفسه‌ها بایگانی شده‌اند

تنها به امیدی که

تو در انبوهی سطرها

رد اشک‌های نمک‌سودم را بیابی

که گاهی دیده‌ام

به شکل حرف اول نام تو

نقش می‌گیرند

آن گاه به راستی در خواهی یافت

که چقدر دیوانه وار دوستت داشته‌ام.

پاک ترین هوای دنیا

متعلق به لحظه ایست

که دلمان هوای

یکدیگر

می کند...

ای کاش میتوانستند
از آفتاب یاد بگیرند
که بی دریغ باشند
در دردها و شادیهایشان
حتی
با نان خشکشان
و کاردهایشان را
جز از برایِ قسمت کردن
بیرون نیاورند

عکس پسر خاله واقعی!!!

http://www.hamkhone.ir/member/826/blog/view/68321/

گاهی دلت از کسایی میگیره که فکر می کردی با تمام آدمهای کنارت فرق دارن !
خودشون … دنیاشون … زندگیشون …
و بعد بفهمی که دنیایی ندارن که بخوان به خاطرش زندگی کنن ، این آدما وجودشون توی ذهنتم زیادیه چه برسه توی زندگیت !!!

هنــوز گوشم از گفتـگوی بی گریه مان گرم بود !

از جایم بلند شدم ،

پــنجره را باز کردم ...

و دیدم زندگــی هم " هر از گاهی " زیباست !

شنــیدم که کلاغ ِ دیــوار نشین ِ حیاط

چه صدای قشنگــی دارد !

فهمـــیدم که ...

بیهـــوده به جنون ِ مجنون می خندیـــدم !

فهمیــــدم که " عشق " ،

آسمـــان ِ روشنی دارد !

رو به روی عکـس سیاه و سفید تــو ایستادم ،

دست هایم را به وسعت ِ " دوستت دارم " باز کـــردم . . .

و ...

جـــهان را در آغوش گرفتم !!

دوستت دارم

اما نمى‌توانى مرا در بند کنى

همچنان که آبشار نتوانست

همچنان که دریاچه و ابر نتوانستند

و بند آب نتوانست

پس‏ مرا دوست بدار

آنچنان که هستم

و در به بند کشیدن روح و نگاه من

مکوش‏!

مرا بپذیر آنچنان که هستم.

مثل گنجشکها دوست دارمت...

مثل گنجشک هایی

که میدانند پای کدام پنجره ای ،

نزدیک کدام درخت...

مثل گنجشک ها بغض میکنم وقتی پنجره را می بندی

میمانم پشت شیشه ، زیر برف و یخ میزنم از شب!

من گنجشکم!

مثل گنجشک ها دوست دارمت....

دانه بریزی

یا نریزی