دیوار کاربران


00arminkarimi
00arminkarimi
۱۳۹۳/۰۲/۰۴

به ماشین و محل زندگیو اینا نیس که....مهم ذاته...
وگرنه گاو هم سواریش عالیه،
هم خونش وسط باغه،
هم لباسش 100 درصدچرم خالصه!!!
تازه با معرفتم هست..بجای "من" میگه "ما

parsik
parsik
۱۳۹۳/۰۲/۰۴

حـقـیـقـت دارد !
کافـی سـت چــمـدان هــایــت را ببــندی...
تــا حــاضـر شــونــد ،
هـمه بـــرای ِ از یـــاد بــُـردنــت !
آنـکه بــیشتـر دوستـت میــدارد ، زودتــــر !

alireza1487
alireza1487
۱۳۹۳/۰۲/۰۴

همیشه سعی کن واسه دل خودت زندگی کنی

نه واسه چشمای دیگران . . . !

از آدمها در حد توانشون بخواین نه در حد نیازتون !

بذارین آدمها اونی که هستن بمونن . . .

kiyan
kiyan
۱۳۹۳/۰۲/۰۴

می شود دوستم باشی ؟
طلوع که سر گرفت بگویی : روزت زیبا
غصه ام گرفت بگویی : هستم
دلگیر بودم بگویی : می شنوم
دلم می خواهد باشی ، جای همه نداشته هایم !

saman11
saman11
۱۳۹۳/۰۲/۰۴

لبخند بزن!
بدون انتظار پاسخی از دنیا ،
بدان روزی دنیا انقدر شرمنده می شود
که به جای پاسخ لبخند ،
با تمام سازهایت می رقصد ...

rezanoori
rezanoori
۱۳۹۳/۰۲/۰۴

http://www.hamkhone.ir/member/26996/blog/view/107981--/

hosein12345
hosein12345
۱۳۹۳/۰۲/۰۴

اینایی که می گن پول خوشبختی نمیاره

آقا بیاید و منو بدبخت کنید

اینقدر بهم پول بدید تا به خاک سیاه بشینم

نامردم اگه اعتراضی کنم

samuraaee
samuraaee
۱۳۹۳/۰۲/۰۴

كمی بعد از نيمه شب روی يك ميز شش نفره همه مست و خراب ...!!

بطری چرخيد ، چرخيد و چرخيد ...!!

همه چشمها به چرخشش بود...!!

حركتش كم شد...!!

كم تر و كم تر...!!

تا بالاخره ايستاد...!!

سرش به طرف من بود...!!

به هر حال من بايد اطاعت می كردم...!!

با چشم مسير سر تا انتهای بطری رو طی كردم...!!

آخرش رسيد به اون...!!

نگاهم كرد و خنديد...!!

بلند بلند می خنديد...!!

دليل خنده هاش رو نمی فهميدم...!!

تا اينكه ساكت شد...!!

و خيره به من...!!

به لباش چشم دوخته بودم...!!

منتظر اينكه بگه :...!!

رو دستات راه برو يا صورتت رو با سس بشور...!!

يا يه چيزی مثل همينا...!!

كه يهو كوبيد روی ميز و ابرو هاشو تو هم كرد...!!

گفت حـكـم*...!!

*عاشقم شو*...!!

و من...!!

بايد عمل می كردم...!!

اين قانون بازی بود

راميـن
راميـن
۱۳۹۳/۰۲/۰۴

این را بدان و به خاطر بسپار،

تو که خوب باشی " دنـیـا " هم خوب است...


๓คh๓໐໐໓
๓คh๓໐໐໓
۱۳۹۳/۰۲/۰۴

ياد دارم درغروبي سرد سرد/مي گذشت از کوچه مادوره گرد

دادمي زد کهنه قالي مي خرم/دست دوم جنس عالي مي خرم

کاسه وظرف سفالي مي خرم/گرنداري کوزه خالي مي خرم

اشک در چشمان بابا حلقه زد/عاقبت آهي کشيد بغضش شکست

اول ماه است نان درسفره نيست/اي خدا شکرت ولي اين زندگيست؟

خواهرم بي روسري بيرون دويد/ گفت آقا سفره خالي مي خريد؟

+5