بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    فقر و فهم

  • تعداد نظرات : 6
  • ارسال شده در : ۱۳۹۲/۱۱/۱۶
  • نمايش ها : 377

روزي يك مرد ثروتمند، پسر بچه كوچكش را به يك ده برد تا به او نشان دهد مردمي كه در آنجا زندگي مي كنند چقدر فقير هستند. آنها يك روز و يك شب را در خانه محقر يك روستايي به سر بردند.
در راه بازگشت و در پايان سفر، مرد از پسرش پرسيد: «نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟»
پسر پاسخ داد: «عالي بود پدر!»
پدر پرسيد: «آيا به زندگي آنها توجه كردي؟»
پسر پاسخ داد: «فكر مي كنم!»
پدر پرسيد: «چه چيزي از اين سفر ياد گرفتي؟»
پسر كمي انديشيد و بعد به آرامي گفت: «فهميدم كه ما در خانه يك سگ داريم و آنها چهار تا. ما در حياطمان فانوسهاي تزئيني داريم و آنها ستارگان را دارند. حياط ما به ديوارهايش محدود مي شود اما باغ آنها بي انتهاست!»
در پايان حرفهاي پسر، زبان مرد بند آمده بود. پسر اضافه كرد: «متشكرم پدر كه به من نشان دادي ما واقعا چقدر فقير هستيم!»

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


paridaryaii
ارسال پاسخ

خخخخخخخخخخخ چه پسری!!
مرسی

LAYLA74
ارسال پاسخ

قشنگ بود!

mbehesta
ارسال پاسخ

آموزنده بود
مرسی

Sogaand
ارسال پاسخ

ممنون

Misscall
ارسال پاسخ

عجب پسر نادونی

cospiyan
ارسال پاسخ

مقسی