دیوار کاربران


rezak
rezak
۱۳۹۴/۱۲/۱۹

لبخند بزن رفیق

دنیا مال ماست

این ایام پر مخاطره

روزی می شود خاطره



یاد باید گرفت رفیق

طعم آزادی را چشید

از پشت یک پنجره

دست را رساند به ابر

آب نریخت پشت غم



یاد باید گرفت رفیق

ما بین آدما

نیست فرشته ای

خود باید چاره کرد

از تاریکی گریخت



یاد باید گرفت رفیق

از پشت یک حصار

آزاد کرد اندیشه را

تا رود به دشت

گل بچیند برای ما



یاد باید گرفت رفیق

تخریب کرد در ذهن

دیوار خانه را

آزادی اگر آرزوست

ما اسیر ذهن نرده ایم

گرببندند همه تن

کی توانند ببندند ذهن ما



لبخند بزن رفیق

دنیا مال ماست

مرزهای خاطره

باز هم درچنگ ماست

Mohammadhadiyeganeh
Mohammadhadiyeganeh
۱۳۹۴/۱۲/۱۶

روزی دروغ به حقیقت گفت: میل داری باهم به دریا بریم و شنا کنیم؟ حقیقت ساده لوح پذیرفت و گول خورد....
آن دو به کنار ساحل رفتند وقتی به ساحل رسیدند حقیقت لباسهایش را درآورد. دروغ حیله گر لباس های او را پوشید و رفت....
از آن روز همیشه حقیقت عریان و زشت است.اما دروغ در لباسهای حقیقت با ظاهری آراسته نمایان مشود.

vahid2727
vahid2727
۱۳۹۴/۱۲/۱۱

امید در زندگانی بشر آنقدر اهمیت دارد که بال برای پرندگان.

خدمت به‌وطن نیمی از وظیفه است و خدمت به‌انسانیت، نیم دیگر آن.

از زندگی نترسید، باور داشته باشید، زندگی ارزش زیستن را دارد و باورتان در آفرینش این حقیقت به شما كمك خواهد كرد.

ژرف ترین اصل طبیعت انسان، اشتیاق و میل شدید او به قدردانی شدن است.


shahidifar2003
shahidifar2003
۱۳۹۴/۱۰/۱۷

اگر + خدا باشی
منهای همه میتوانی زندگی کنی......

saeed1360
saeed1360
۱۳۹۴/۰۷/۰۸

غمگینم و این ربطی به خیابان ولی عصر ندارد

که درختانش سالهاست مرا از یاد برده اند.

غمگینم و این ربطی به تو ندارد

که پسر همسایه ام نبودی

تا هر صبح پنجره را باز کنم

بی آنکه جواب سلامت را بدهم

با بنفشه ای در گیسوانم.

کاش به زنی که عاشق است

می آموختند چگونه انتقام بگیرد

غمگینم که عشق اینهمه مهربان است

X_REZA_X
X_REZA_X
۱۳۹۴/۰۵/۲۸

*****************

��آدم هــــــ ـ ــا ��

برای یكدیگر نقش سیگار را بازی میكنند ...

همدیگر را میكشند، لذت ميبرند ...

دود میكنن ، تمام میكنند ...

و بعد از اندك زمانی ...

"سیگاري دیگر"

*****************


masih11
masih11
۱۳۹۴/۰۵/۰۹

روی آن شیشه ی تب دار ، تو را ” هــــــا ” کردم
اسم زیبای تو را ، با نفسم جــــــــا کردم

شیشه بدجور دلـــــش ، ابــــری و بـــارانی شد
شیشه را یک شبه ، تـبـدیــل به دریـا کــــردم

عرقی سرد به پیشانی آن شیشه نشست
تا به امید ورود تو ، دهان وا کردم

در هوای نفسم ، گم شده بودی ای عشق
با سرانگشت، تو را گشتم و پیدا کردم

با سرانگشت کشیدم به دلش عکس تو را
و رخت را گــل من ، سیــر تمــاشــا کردم …!

باز با بازدمی ، اسم تو بر شیشه نشست
من دمم را به امید تو ، مسیحا کردم

آن قدر آه کشیدم که تو این شعر شدی
جای هر واژه، نفس پشت نفس جا کردم @};

X_REZA_X
X_REZA_X
۱۳۹۴/۰۴/۲۴

- -- --- ---- ----- ---✘--- ----- ---- --- -- -

✔ یـه وقتـایی آدم عمـداً میبـازه . . .

کـه فـقـط از بــ ــازی بیـاد بیــرون . .‌ . ヅ

- -- --- ---- ----- ---✘--- ----- ---- --- -- -


parsik
parsik
۱۳۹۴/۰۴/۲۳

چــــــقدرعـــــــوض شدیــــــــــــ ...
.
.
.

http://www.hamkhone.ir/member/9250/blog/view/217171/

parsik
parsik
۱۳۹۴/۰۴/۲۱

http://www.hamkhone.ir/member/9250/blog/view/216555/