بلاگ كاربران


  • تعلُو رايةُ اليمنْ

  • شمیم رحمان از یمن می آید تأتینا رائحة الرحمن من الیمن دم اویس است از قرن می آید ویأتینا نفس أویس من القرن رسد دوباره بانگ یا علی یعلو نداء یا علي من جدید یمن هماره بوده با علی والیمن کان دائما مع علي به اهل خیبر إلی أهل الخیبر بگو که دیگر أخبرهم مرگتان رسید بأنه وصل یوم هلاککم نور مصطفی دمید قد شعّ نور المصطفی شور حیدری رسید قد بان حماسة حیدر *** به خون نشسته دیده ها دوباره العیون تذرف ا…
  • بیا از زندگی لذت ببریم

  • ﻫﻤﯿــﺸﻪ . ﺍﺯ ﮔﺮﻣﺎ ﻣﻴﻨﺎﻟﻴﻢ ﺍﺯ ﺳﺮﻣﺎ ﻓﺮﺍﺭ ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ! . ﺩﺭﺟﻤﻊ،ﺍﺯ ﺷﻠﻮﻏﻲ ﻛﻼﻓﻪ ﻣﻴﺸﻮﻳﻢ . ﻭ ﺩﺭ ﺧﻠﻮﺕ،ﺍﺯ .ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ ﺑﻐﺾ ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ ! . ﺗﻤﺎﻡ ﻫﻔﺘﻪ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺭﺳﻴﺪﻥ ﺭﻭﺯ ﺗﻌﻄﻴﻞ ﻫﺴﺘﻴﻢ ﻭ . ﺍﺧﺮ ﻫﻔﺘﻪ ﻫﻢ ﺑﻲ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﺗﻘﺼﻴﺮ ﻏﺮﻭﺏ ﺟﻤﻌﻪ . ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺲ! . ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺑﻪ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﺭﺳﻴﺪﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎﻳﻲ . ﻫﺴﺘﻴﻢ ﻛﻪ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎﻱ ﺯﻧﺪﮔﻴﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﺸﻜﻴﻞ . ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ: . ﻣﺪﺭﺳﻪ…. . ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ …. . ﻛﺎﺭ ……
  • میم مثل مرررررررررررررد

  • مـــــــــــــــرد کـــــــه باشــــــــی بایــــد : برای هضم دلتنگی هایت قدم بزنی و با نگاهت با سنگ فرش خیابان ها و پیاده روهاحرف بزنی … برای حجم تلخ بی کسی هایت سکوت کنی … شانه هایت را پناه گریه اش کنی و در عوض دست های مردانه ات سرپوشاشک هایت باشد … اما …گــــــــریه نکن ! محکم باش !مانند دستانت … مثال شانه هایت … آخر تو مَردی …مــــــــــرد کــــ…
  • دمت گرم

  • یکی میگفت....   ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻡ ﻭ ﺧﺎﻧﻤﺶ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻦ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺟﺪﺍ ﺷﻦ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺗﻮ ﯾﻪ ﻣﻬﻤﻮﻧﯽ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺍﺯﺵ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ: ﺧﺎﻧﻮﻣﺖ ﭼﻪ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﺩﺍﺭﻩ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﻃﻼﻗﺶ ﺑﺪﯼ؟ ﮔﻔﺖ : ﯾﻪ ﻣﺮﺩ ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﻋﯿﺐ ﺯﻧﺸﻮ ﻧﻤﯽ گه ...... ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﻣﺎﻩ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺟﺪﺍ ﺷﺪﻧﻮ ﺳﺎﻝِ ﺑﻌﺪﺵ ﺧﺎﻧﻮﻣﺶ ﺑﺎ ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﺮﺩ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺍﺯﺵ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ : ﺧﺐ ﺣﺎﻻ ﺑﮕﻮ ﭼﺮﺍ ﻃﻼﻗﺶ ﺩﺍﺩﯼ ؟ ﮔﻔﺖ : ﯾﻪ ﻣﺮﺩ ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﺯﻥِ ﻣﺮﺩﻡ ﺣﺮﻑ ﻧﻤﯽ ﺯﻧﻪ.....ﺩﻣﺖ ﮔﺮﻡ ﻣَﺮﺩ…
  • نمیدونم خدا

  •   خدایا نمی دانم نام اولین پرنده چه بود و چگونه به سوی تو بال و پر گرفت. نمی دانم اولین قطره ی باران در چه روزی به شانه های زمین فرود افتاد. نمی دانم اولین کلمه ای که متولد شد چه نام داشت. نمی دانم کدام فرشته زودتر از همه بوی تو را حس کرد. نمی دانم که چرا این همه نمی دانم،اما مهم نیست..... خوشحالم که دفترچه ای دارم که می توانم نامهای بلند تو را یکی یکی در آن بنویسم؛ چرا که تو در همه ی این اول…
  • مورچه

  • شیر داشت از جنگل بازدید میکرد، دید یه مورچه ای داره کار میکنه، بارجابجا میکنه. خوب دقت کرد، با خودش گفت: عجب راندمانی! حیفه هرز بره،باید مدیریتش کنم!     یه چند وقتی نشست بالا سر مورچهه، دستور میداد، بعد یهمدت فکر کرد، به لحاظ جایگاه و سلسله مراتب، درست نیست من مستقیم دستوربدم، باید معاونت بهره وری تاسیس کنم،   روباه رو به این سمت گمارد! روباههبعد مدتی معاونت، فکر کرد…
  • خدااااااااایا شکر

  • روزی مردی خواب عجیبی دید او دید که پیش فرشته هاست و به کارهای آنها نگاه می کند. هنگام ورود دسته بزرگی از فرشتگان را دیدکه سخت مشغول کارند و تند تند نامه هایی را که توسط پیک ها از زمین می رسند، باز می کنند و آنها را داخل جعبه می گذارند   مرد از فرشته ای پرسید: شما چکار می کنید؟ فرشته در حالی که داشت نامه ای را باز می کرد گفت: اینجا بخش دریافت است و ما دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل م…
  • تنها

  • تنهایی آدمو عوض میکنه...   قلبتو سخت میکنه... احساساتتو از درون خشک میکنه... چشماتو به روی احساسات اطرافیانت میبنده... میسوزی اما به روی خودت نمیاری... 2نفره هارو میبینی...دستاشون...نگاهاشون...حرفاشون... درد میکشی...اما حتی دل خودتم واسه خودت نمیسوزه... چه بزرگت میکنه اون سیلی که خودت تو گوشت میزنی... بزرگ میشی... مردی برای خودت و دلت میشی... اجازه نمیدی هیچکس حتی چپ به تو ودلت نگاه کنه... تن…
  • مادر

  •  آدمها ... : ... وقتی کودکند می خواهند برای مادرشان هدیه بخرند ولی پول ندارند . ... وقتی که بزرگتر می شوند ، پول دارند ، ولی وقتِ هدیه خریدن ندارند. ... وقتی که پیر می شوند ، پول دارند ؛ وقت هم دارند ، ولی مادر ندارند !
  • لاک پشت زرنگ

  • یک (روز) خانواده ی لاک پشتها تصمیم گرفتند که به پیکنیک بروند. از آنجا که لاک پشت ها به صورت طبیعی در همه ی موارد یواش عمل می کنند، هفت سالطول کشید تا برای سفرشون آماده بشن!در نهایت خانواده ی لاک پشت خانه را برای پیدا کردن یک جای مناسب ترک کردند. در سال دوم سفرشان (بالاخره) پیداش کردند. برای مدتی حدود شش ماه محوطه رو تمیز کردند، و سبد پیکنیک رو باز کردند، و مقدمات رو آمادهکردند. بعد فهمیدند که نمک …