توجه !
عضویت در کانال تلگرام همخونه
(کلیک کنید)
بلاگ كاربران
- عنوان خبر :
تــکرار زمــانه
- تعداد نظرات : 13
- ارسال شده در : ۱۳۹۲/۰۵/۱۵
- نمايش ها : 559
مردي 80ساله با پسر تحصيل کرده 45سالهاش روي مبل خانه خود
نشسته بودند ناگهان کلاغي كنار پنجرهشان نشست. پدر از فرزندش پرسيد:
اين چيه؟ پسر پاسخ داد: کلاغ.
پس از چند دقيقه دوباره پرسيد اين چيه؟
پسر گفت : بابا من که همين الان بهتون گفتم: کلاغه.
بعد از مدت کوتاهي پير مرد براي سومين بار پرسيد: اين چيه؟
عصبانيت در پسرش موج ميزد و با همان حالت گفت: کلاغه کلاغ!
پدر به اتاقش رفت و با دفتر خاطراتي قديمي برگشت. صفحهاي را باز کرد و
به پسرش گفت که آن را بخواند.
در آن صفحه اين طور نوشته شده بود:
امروز پسر کوچکم 3سال دارد. و روي مبل نشسته است هنگامي که کلاغي روي پ
نجره نشست پسرم 23بار نامش را از من پرسيد و من 23بار به او گفتم که نامش کلاغ است.
هر بار او را عاشقانه بغل ميکردم و به او جواب ميدادم و به هيچ وجه عصباني نميشدم و
در عوض علاقه بيشتري نسبت به او پيدا ميکردم
نشسته بودند ناگهان کلاغي كنار پنجرهشان نشست. پدر از فرزندش پرسيد:
اين چيه؟ پسر پاسخ داد: کلاغ.
پس از چند دقيقه دوباره پرسيد اين چيه؟
پسر گفت : بابا من که همين الان بهتون گفتم: کلاغه.
بعد از مدت کوتاهي پير مرد براي سومين بار پرسيد: اين چيه؟
عصبانيت در پسرش موج ميزد و با همان حالت گفت: کلاغه کلاغ!
پدر به اتاقش رفت و با دفتر خاطراتي قديمي برگشت. صفحهاي را باز کرد و
به پسرش گفت که آن را بخواند.
در آن صفحه اين طور نوشته شده بود:
امروز پسر کوچکم 3سال دارد. و روي مبل نشسته است هنگامي که کلاغي روي پ
نجره نشست پسرم 23بار نامش را از من پرسيد و من 23بار به او گفتم که نامش کلاغ است.
هر بار او را عاشقانه بغل ميکردم و به او جواب ميدادم و به هيچ وجه عصباني نميشدم و
در عوض علاقه بيشتري نسبت به او پيدا ميکردم
نظرات دیوار ها
تکرار زمونه درد دارد
مرسي قشنگ بود +20
+5
مرسی
like
ziba boOd
mrc azizam
خیلی زیبا بود
ممنون بابت بلاگت
خيلي زيبا بود مرسي
like
خیلی زیباست
ممنون
مرسی عزیز
زیبا و جالب بود
دست گلت درد نکنه
tnQ