بلاگ كاربران


  • دریغ

  • ز دست رفت مرا بی تو روزگار دریغ چه یک دریغ که هر دم هزار بار دریغ  .به هرچه در نگرم بی تو صد هزار افسوس به هر نفس که زنم بی تو صد هزار دریغ .دریغ دریغ چو لاله ی رخ تو شد ز چشک بیرون ز خون چشم رخم شدم چو لاله زار دریغ . دلی کز آب وصالت به جوی بود روان بسوز آتش هجر تو زار زار دریغ…
  • زیر چشمی

  • گرچه پیر است این تنم ، دل نوجوانی میکنددر خیال خام خود هی نغمه خوانی میکند شرمی از پیری ندارد قلب بی پروای من زیر چشمی بی حیا کار نهانی میکند عاشقی ها میکند دل ، گرچه میداند که غملحظه لحظه از برایش نوحه خوانی میکند هی بسازد نقشی ازروی نگاری هر دمی درخیالش زیر گوشش پرده خوانی میکند…
  • سوز عشقت

  • تا بود بار غمت بر دل بی‌هوش مرا سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا  . نگذرد یاد گل و سنبلم اندر خاطر تا به خاطر بود آن زلف و بناگوش مرا .  شربتی تلختر از سم فراقت باید تا کند لذت وصل تو فراموش مرا  . هر شبم با غم هجران تو سر بر بالین روزی ار با تو نشد دست در آغوش مرا  . بی دهان تو اگر صد قدح نوش دهند به دهان تو که سم آید ازآن نوش مرا  . سعدی اندر کف جلاد غمت می گوید بنده&z…
  • دیرگاهی‌ست

  • دیرگاهی‌ست که دستی بداندیشدروازه‌ی کوتاه خانه‌ی ما رانکوفته است. در آیینه و مهتاب و بستر می‌نگریمدر دست‌های یکدیگر می‌نگریمو دروازهترانه‌ی آرامش‌انگیزش رادر سکوتی ممتدمکرر می‌کند. بدین‌گونهزمزمه‌یی ملال‌آور را به سرودی دیگرگونه مبدل یافته‌ایم…
  • لاکشری

  • لاکچری ترین حرکتی که زدم این بود که داشتم املت می خوردم به یارو گفتم پیاز بیار ، گفت میشه ۵۰۰ تومن گفتم اشکال نداره بیار