دیوار کاربران


Markupolo2020
Markupolo2020
۱۳۹۳/۰۸/۲۵

مردی مسلمان همسایه ای کافر داشت .

هر روز و هر شب همسایه ی کافر را لعن و نفرین می کرد .

: خدایا ! جان این همسایه ی کافر مرا بگیر و مرگش را نزدیک کن !!

( طوری که مرد کافر می شنید )

زمان گذشت و آن فرد مسلمان بیمار شد.دیگر نمی توانست غذا درست کند ؛ ولی غذایش در کمال تعجب سر موقع در خانه اش حاضر می شد .

مسلمان سر نماز می گفت :خدایا ! ممنونم که بنده ات را فراموش نکردی و غذای مرا در خانه ام حاضر و ظاهر میکنی و لعنت بر آن کافر خدانشناس که تو را نمی شناسد...!

روزی از روزها که می خواست برود و غذا را بردارد ؛ دید این همسایه ی کافر است که برایش غذا می آورد .

از آن شب به بعد مسلمان قصه ديگري سر نماز می گفت :خدایا ! ممنونم که این مرتیکه ی شیطان را وسیله کردی که برای من غذا بیاورد . من تازه حکمت تو را فهمیدم که چرا جانش را نگرفتی....!

جهل امری ذاتی است که با هیچ صراطی راهش تغییر نمی کند.

gomnam
gomnam
۱۳۹۳/۰۸/۲۰

"حالا میخوای چیکار کنی؟" چیست؟

اوجِ همدلی با یک فردِ مشکل دار

+5

amir107
amir107
۱۳۹۳/۰۸/۱۹

بی تو اما عشق بی معناست ، می دانی ؟
دستهایم تا ابد تنهاست ، می‌دانی؟
آسمانت را مگیر از من ، که بعد از تو
زیستن یک لحظه هم بی‌جاست ، می‌دانی ؟

кнαησσм gσℓ
кнαησσм gσℓ
۱۳۹۳/۰۸/۱۹

نه تو میمانی وه نه اندوه و نه هیچ یک از مردم این ابادی...

به حباب نگران لب یک رود قسم...

و به کوتاهی ان لحظه ی شادی که گذشت...

غصه هم میگذرد...

انچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند...

لحظه ها عریانند...

به تن لحظه ی خود جامه ی اندوه مپوشان هرگز...

--------------------------------------------------------------------------

http://www.hamkhone.ir/member/7104/blog/view/160016/

(مهمون این هفته بیوگرافیم )

--------------------------------------------------------------------------
http://www.hamkhone.ir/member/32861/blog/view/160018/

"فرشته نجات"
--------------------------------------------------------------------------

http://www.hamkhone.ir/member/32861/blog/view/159924/

سه پادشاه

--------------------------------------------------
+5

amir107
amir107
۱۳۹۳/۰۸/۱۸

عزیزترین آدما مثل تکه های پازل اند

نباشن هیچ چیز دیگه ای نمیتونه جاشونو پر کنه …

8metri16
8metri16
۱۳۹۳/۰۸/۱۸

ازخداپرسیدم
خدایا چه چیزی تورا ناراخت میکند ؟

خداوند فرمود :
هر وقت بنده ای با من سخن میگوید چنان به حرفهای او گوش میدهم

که گویی به جز او بنده ای ندارم

ولی او چنان سخن میگوید

انگار من خدای همه هستم الا او.

،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،مهــربـــــــــون بـــــاش،،،،،،،،،،،،،،،،،

maryam1352
maryam1352
۱۳۹۳/۰۸/۱۷

ﺍﯾـــــטּ ﺭﻭﺯــــﻬــــﺂ

ﻭﻗﺘــے ﻧـــــ ﮧ בﺳﺘــــے ﺑﺮﺍےﮔﺮﻓﺘـטּ ﺍﺳﺖﹶ
ﻧــــ ﮧ ﺁﻏﻮﺷـــےﺑﺮﺍﯼ ﮔﺮﯾــــ ﮧ

ﻧــــ ﮧ ﺷﺎﻧـــ ﮧﺍﯼ ﺑﺮﺍے ﺗﮑﯿــــ ﮧ

ﺍﻧـﺘـﻈــﺎﺭ ﻧـבﺍﺷﺘـــ ﮧ ﺑﺎﺵﹶ ﺧﻨـבﻩﺍﻡ ﻭﺍﻗﻌـــے ﺑﺎﺷـב
ﺍﯾــטּ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻓﻘﻂ ﺯﻧـבﻩﺍﻡ ﺗـــﺎ בﯾﮕﺮﺍטּ ﺯﻧـבﮔـــــے ﮐﻨﻨـב...

5+

кнαησσм gσℓ
кнαησσм gσℓ
۱۳۹۳/۰۸/۱۷

صب بخیر زشتوی من

عاشق شلختگیه اول صبحتم...

موی بهم ریخته

چشای اینجوریت Oo

صدای گرفتت

{a19}

+5

amiralii62
amiralii62
۱۳۹۳/۰۸/۱۵

چه تلخه …!
خـــــــــودت مجبور بشی بزاری بری
اما دلت باهات نیاد ...

راستش را بخواهی ...

ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻢ !!
ﺣﺴﺶ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ,با ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻫﺴﺘﯽ ...
ﺑﺎﺵ !
ﺣﺴﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻢ ﺍﺻﻼ ...

ﻓﻠﺴﻔﻪ ﯼ ﺭﻓﺘﻨﺖ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﻮﺩ !
ﺍﺻﻼ ... ﻓﻠﺴﻔﻪ ﯼ ﻋﺸﻖ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﺳﺖ !
ﺑﻪ ﺑﺎﻭﺭ ﻣﻦ ...
ﻋﺸﻖ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ...

ﯾﮑﯽ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎﻧﺪﻥ ...
ﻭ ﯾﮑﯽ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻓﺘﻦ !

ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ...
ﻧﺪﺍﺷﺘﻦ ...
ﻧﺒﻮﺩﻥ ...

ﻧﺨﻮﺍﺳﺘﻦ ...
ﻭ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﯿﺎﻥ ﺳﻬﻢ ﻣﻦ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﻭ ﺩﺭﺩ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﺷﺪ

ﻭ ﺳﻬﻢ ﺗﻮ...
ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﺷﺪﻥ ﻭ ﺭﻓﺘﻦ!

ﮔﻔﺘﻢ ، ﻣﻦ شکاک ﻧﯿﺴﺘﻢ ... ﻭﻟﯽ حسودم !!
ﻭ حسادت ﺩﺍﺭﻡ ﺑﻪ ﻋﺸﻘﺶ ﻭ ﺑﺎﻭﺭ ﺩﺍﺭﻡ ...
ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ...

ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ...
ﻣﺜﻞ ﻣﻦ ...

ﻋﺎﺷﻘﺖ ...ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ !
ﻭ ﺍﮔﺮ ﻋﺎﺷﻘﺖ ﻧﺸﺪ !! ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ِ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﯼ ﻋﺸﻖ ﺷﻮ ...
ﻭ ﺑﺮﮔﺮﺩ !ﻭ ﺑﺪﺍﻥ !
ﮐﻪ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ...

ﻫﻤﯿﺸﻪ ...
ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺗﻮﺳﺖ

AiRiN
AiRiN
۱۳۹۳/۰۸/۱۵

گاهی دلت نمی خواهد...

دیروز را به یاد آوری...

انگیزه ای برای فردا هم نداری...

و حال هم که...

گاهی دلت فقط می خواهد...

زانوهایت را تنگ در آغوش بگیری...

و گوشه ای از گوشه ترین گوشه ای که می شناسی

بنشینی و فقط نگاه کنی...

گاهی دلگیری...

شاید از خودت...


+5