دیوار کاربران


Rezaa444
Rezaa444
۱۳۹۲/۰۲/۰۷





غصه هایت که ریخت، تو هم همه را فراموش کن

دلت را بتکان

اشتباهایت وقتی افتاد روی زمین

بگذار همانجا بماند

فقط از لا به لای اشتباه هایت، یک تجربه را بیرون بکش

قاب کن و بزن به دیوار دلت ..

.

دلت را محکم تر اگر بتکانی

تمام کینه هایت هم می ریزد

و تمام آن غم های بزرگ

و همه حسرت ها و آرزوهایت ...

باز هم محکم تر از قبل بتکان

تا این بار همه آن عشق های بچه گربه ای هم بیفتد!

حالا آرام تر، آرام تر بتکان

تا خاطره هایت نیفتد

تلخ یا شیرین، چه تفاوت می کند؟

خاطره، خاطره است

باید باشد، باید بماند ...

کافی ست؟

نه، هنوز دلت خاک دارد

یک تکان دیگر بس است

تکاندی؟

دلت را ببین
چقدر تمیز شد... دلت سبک شد؟

حالا این دل جای "او"ست

دعوتش کن

این دل مال "او"ست...

همه چیز ریخت از دلت، همه چیز افتاد و حالا

و حالا تو ماندی و یک دل

یک دل و یک قاب تجربه

یک قاب تجربه و مشتی خاطره
مشتی خاطره و یک "او"...

خـانه تـکانی دلـت مبـارک

iman19
iman19
۱۳۹۲/۰۲/۰۶

اِمـروز بـه “ آنـهـایی” مـی اَنـدیـشَـم

کـه رویِ “شـانـه هـایَم” گـِریـه کـَردَنـد . . .

وَ نـوبَـتِ “ مــَـن” کـه شـُـد

“ شـانـه ” خـالـی کـَردَنـد

alireza1487
alireza1487
۱۳۹۲/۰۲/۰۶

داستان خلقت زن

(هدیه ای به بانو های ایرانی)

---------------------
از هنگامی که خداوند مشغول خلق زن بود، شش روز می‌گذشت.
فرشته‌ای ظاهر شد و گفت: "چرا این همه وقت صرف این یکی م...ی‌فرمایید؟"
خداوند پاسخ داد:
"دستور کار او را دیده‌ای‌؟
باید دویست قطعه متحرک داشته باشد، که همگی قابل جایگزینی باشند.
باید بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شکر و غذای شب مانده کار کند.
دامنی داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جا دهد و وقتی از جایش بلند شد ناپدید شود.
بوسه‌ای داشته باشد که بتواند همه دردها را، از زانوی خراشیده گرفته تا قلب شکسته، درمان کند."
فرشته سعی کرد جلوی خدا را بگیرد.
"این همه کار برای یک روز خیلی زیاد است. باشد فردا تمامش بفرمایید."

خداوند گفت :
"نمی شود!!
چیزی نمانده تا کار خلق این مخلوقی را که این همه به من نزدیک است، تمام کنم.
از این پس می تواند هنگام بیماری، خودش را درمان کند،
یک خانواده را با یک قرص نان سیر کند و یک بچه پنج سال را وادار کند دوش بگیرد."
فرشته نزدیک شد و به زن دست زد.
"اما ای خداوند، او را خیلی نرم آفریدی."
"بله نرم است، اما او را سخت هم آفریده‌ام.
تصورش را هم نمی‌توانی بکنی که تا چه حد می‌تواند تحمل کند و زحمت بکشد."
فرشته پرسید :
"فکر هم می‌تواند بکند؟"
خداوند پاسخ داد :
"نه تنها فکر می‌کند، بلکه قوه استدلال و مذاکره هم دارد."
آن گاه فرشته متوجه چیزی شد و به گونه زن دست زد.

فرشته پرسید :
"اشک دیگر برای چیست؟"
خداوند گفت:
"اشک وسیله‌ای است برای ابراز شادی، اندوه، درد، نا‌امیدی، تنهایی، سوگ و غرورش."
فرشته متاثر شد:
"شما فکر همه چیز را کرده‌اید، چون زن‌ها واقعا حیرت انگیزند."
زن‌ها قدرتی دارند که مردان را متحیر می‌کنند.
همواره بچه‌ها را به دندان می‌کشند.
سختی‌ها را بهتر تحمل می‌کنند.
بار زندگی را به دوش می‌کشند،
ولی شادی، عشق و لذت به فضای خانه می‌پراکنند.
وقتی خوشحالند گریه می‌کنند.
برای آنچه باور دارند می‌جنگند.
آنها می‌رانند، می‌پرند، راه می‌روند، می‌دوند که نشانتان بدهند چه قدر برایشان مهم هستید.
قلب زن است که جهان را به چرخش در می‌آورد
زن‌ها در هر اندازه و رنگ و شکلی موجودند و می‌دانند که بغل کردن و بوسیدن می‌تواند هر دل شکسته‌ای را التیام بخشد.
کار زن‌ها بیش از بچه به دنیا آوردن است،
آنها شادی و امید به ارمغان می‌آورند. آنها شفقت و فکر نو می‌بخشند
زن‌ها چیزهای زیادی برای گفتن و برای بخشیدن دارند.
خداوند گفت: "این مخلوق عظیم فقط یک عیب دارد!"
فرشته پرسید: "چه عیبی؟"

خداوند گفت:

"قدر خودش نمی داند . . ."

alireza1487
alireza1487
۱۳۹۲/۰۲/۰۳

مگسی را کشتم

نه به این جرم که حیوان پلیدی است، بد است

و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است
...
طفل معصوم به دور سر من میچرخید،

به خیالش قندم

یا که چون اغذیه ی مشهورش تا به این حد گندم!!!

ای دو صد نور به قبرش بارد؛

مگس خوبی بود...

من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد،

مگسی را کشتم ...!

حسین پناهی

Rezaa444
Rezaa444
۱۳۹۲/۰۲/۰۳

به نام خدای تنها ولی بی همتا

منبع : www.PersianMob.Net

چه قشنـــــگه اون حســـ آرامشـــــی که در کنار

عشـــــقت دار ﮮ

حــــــــــاضر ﮮ همـــــه دارایی تو بد ﮮ امـــا

حـــــتی یک ذره از اون آرامشـــ

برای یه لــــــــــحظه ازت دور نشـــــه

یه بوســـــه ، یه آغـــــوش گرم و دســـــتا ﮮ مهربـــــونی

که تـــــــو رو می بره به کـــودکـــی هاتـــــ

saz12
saz12
۱۳۹۲/۰۲/۰۳

"خشگلا باید برقصن
نبینم که بازنشستی منتظر چی هستی؟
تو جشن شب نشینی باید پاشی برقصی، باید پاشی برقصی

خوشگلا باید برقصن

خوشگلا باید برقصن

خوشگلا باید برقصن

خوشگلا باید برقصن"

آخ من قربون اون صورت خوشگلت برم

تو دلت غم نشینه قربون اون دلت برم

پاشو باز با من برقص تا گل بریزم زیر پات

تا به آتیش بکشی صحنه رو با دلبری هات

خوشگلا باید برقصن

خوشگلا باید برقصن

خوشگلا باید برقصن

خوشگلا باید برقصن"

تو اگه میخوای برات زمستونو بهار کنم

واصه تو از آسمون ستاره رو شکار کنم

تو گل یاس منی دشت شقایق واصه چی؟

تا منو داری دیگه این همه عاشق واصه چی؟

خوشگلا باید برقصن

خوشگلا باید برقصن

خوشگلا باید برقصن

خوشگلا باید برقصن"

چه خوبه با تو بودن فدات بشم الهی

تو عشق آخرینی راستی چقدر تو ماهی

مثل نگاه اول روزهای آشنایی

هنوز برام شیرینی دختر قصه هایی

دختر، دختر دختر قصه هایی...

خوشگلا باید برقصن

خوشگلا باید برقصن

خوشگلا باید برقصن

خوشگلا باید برقصن

Mehhhrlovli
Mehhhrlovli
۱۳۹۲/۰۲/۰۳

هنوز مهر تو

هنوز مهر تو در قلب ماست ای ایران
هنوز هم دل ما حق نماست ای ایران

میان خون من و خاک توست پیوندی
که تا به صبح قیامت بجاست ای ایران

شمیم عطر شهیدان سرفراز وطن
گواه صحت این مدعاست ای ایران

به لطف کیش اهورایی تمدن ساز
هنوز خاک وطن کیمیاست ای ایران

هنوز خاک فرحزای مهر پرور تو
به چشم جان همه توتیاست ای ایران

هنوز در دل گهواره‌ها فریدون هست
هنوز خشم فرانک رواست ای ایران

هنوز پهلوی سهراب می‌ درد رستم
که قتل افسر دشمن سزاست ای ایران

صبور باید و آگه به روز سختی‌ها
که گاه نوبت رنج و بلاست ای ایران

عصای علم بباید که بشکند جادو
جواب مار، گهی اژدهاست ای ایران

ز کارنامه‌ی ننگین زور و زر اکنون
زمین عشق سرای بلاست ای ایران

به یاد قصه‌ی خونرنگ عشق و آزادی
به غم نشسته دل کوچه‌هاست ای ایران

به خون پاک شهیدان ملک جم سوگند
که روز جوشش ایمان ماست ای ایران

دل است ودیده‌ی «امید» و صبح رستاخیز
و مرگ و ظلم که حکم خداست ای ایران

saz12
saz12
۱۳۹۲/۰۲/۰۲

و دلش را در یک نی لبک چوبین

می نوازد آرام آرام

پری کوچک غمگینی که شب از یک بوسه می میرد

و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد

"فروغ فرخزاد"
+5

saz12
saz12
۱۳۹۲/۰۲/۰۲

نسترن با تو دل من
توی گلخونه ی یاره
وقتی نیستی تک و تنها
لحظه ها رو میشماره
نسترن وقتی می خندی
یه دروغی تو چشاته
نمی گی اما می بینم
دل دیگری باهاته
نسترن ای عشق من حرفی بزن، بگو تو رو به خدا
تو دلت مال کیه
تو حواست جای دیگس تو خودت نمی دونی به خدا
نمی دونی به خدا
نسترن ای عشق من حرفی بزن، بگو تو رو به خدا
این اداها چی چیه
تو دلت یک جای دیگس تو خودت نمی دونی به خدا
نمی دونی به خدا ( 3 )
---
چیزی بگو، حرفی بزن، اگر نری، میره دلم
گلخونه ی قلب کی بود، که عشقتو گرفت ازم
نسترن ای عشق من حرفی بزن بگو تو رو به خدا
تو دلت مال کیه
تو حواست جای دیگس تو خودت نمی دونی به خدا
نمی دونی به خدا
نسترن ای عشق من حرفی بزن بگو تو رو به خدا
این اداها چی چیه
تو دلت یک جای دیگس تو خودت نمی دونی به خدا
نمی دونی به خدا ( 2 )
---
نسترن با تو دل من
توی گلخونه ی یاره
وقتی نیستی تک و تنها
لحظه ها رو میشماره
نسترن وقتی می خندی
یه دروغی تو چشاته
نمی گی اما می بینم
دل دیگری باهاته
نسترن ای عشق من حرفی بزن، بگو تو رو به خدا
تو دلت مال کیه
تو حواست جای دیگس تو خودت نمی دونی به خدا
نمی دونی به خدا
نسترن ای عشق من حرفی بزن، بگو تو رو به خدا
این اداها چی چیه
تو دلت یک جای دیگس تو خودت نمی دونی به خدا
نمی دونی به خدا ( 4 )
متن:
نسترن با تو دل من
توی گلخونه ی یاره
وقتی نیستی تک و تنها
لحظه ها رو میشماره
نسترن وقتی می خندی
یه دروغی تو چشاته
نمی گی اما می بینم
دل دیگری باهاته
نسترن ای عشق من حرفی بزن، بگو تو رو به خدا
تو دلت مال کیه
تو حواست جای دیگس تو خودت نمی دونی به خدا
نمی دونی به خدا
نسترن ای عشق من حرفی بزن، بگو تو رو به خدا
این اداها چی چیه
تو دلت یک جای دیگس تو خودت نمی دونی به خدا
نمی دونی به خدا ( 3 )
---
چیزی بگو، حرفی بزن، اگر نری، میره دلم
گلخونه ی قلب کی بود، که عشقتو گرفت ازم
نسترن ای عشق من حرفی بزن بگو تو رو به خدا
تو دلت مال کیه
تو حواست جای دیگس تو خودت نمی دونی به خدا
نمی دونی به خدا
نسترن ای عشق من حرفی بزن بگو تو رو به خدا
این اداها چی چیه
تو دلت یک جای دیگس تو خودت نمی دونی به خدا
نمی دونی به خدا ( 2 )
---
نسترن با تو دل من
توی گلخونه ی یاره
وقتی نیستی تک و تنها
لحظه ها رو میشماره
نسترن وقتی می خندی
یه دروغی تو چشاته
نمی گی اما می بینم
دل دیگری باهاته
نسترن ای عشق من حرفی بزن، بگو تو رو به خدا
تو دلت مال کیه
تو حواست جای دیگس تو خودت نمی دونی به خدا
نمی دونی به خدا
نسترن ای عشق من حرفی بزن، بگو تو رو به خدا
این اداها چی چیه
تو دلت یک جای دیگس تو خودت نمی دونی به خدا
نمی دونی به خدا ( 4 )

mohsen2012
mohsen2012
۱۳۹۲/۰۱/۳۱

دل اگر بستی محکم نبند

او می رود...

تو می مانی و یک گره کور ...