دیوار کاربران


alireza1487
alireza1487
۱۳۹۲/۰۸/۲۷

عشق که می وزد

دلم بادبادکی می شود

در هوای تو بالا می رود

کاش دلت درختی می شد

بادبادکم میانش گیر میکرد

5+++++

***********
بلاگ جدیدم : http://www.hamkhone.ir/member/592/blog/view/64466/

دوست گلم ، خوشحال و ممنون میشم بخونی و نظر بدی

mohamadreza38
mohamadreza38
۱۳۹۲/۰۸/۲۶

از کوچه پس کوچه های قلبم روی خاک کویر تو پرسه میزنم .

به کجا خواهم رفت لمس دست تو خواب نیست پلها شکسته است.

شبها آسمان هم دیگر لالایی نخواهد گفت.

افسوس گهواره ام خالیست.

تو به یاد چه کسی نشسته ای؟

جاده تاریک است و کوچه بنبست

alireza1487
alireza1487
۱۳۹۲/۰۸/۲۶

دنیا رو می بینی ؟

حرف حرف میاره ،

پول پول میاره ،

خواب خواب میاره

ولی محبت خیانت میاره !
5+++
*********

بلاگ جدیدم: باکدام شخصيت معروف دريک ماه به دنياآمديد؟

http://www.hamkhone.ir/member/592/blog/view/64280/

دوست عزیز ، ممنون میشم بخونی و نظر بدی

rahairanfar
rahairanfar
۱۳۹۲/۰۸/۱۹

تک پر!!!!!!!!!!!!جالبه

rahairanfar
rahairanfar
۱۳۹۲/۰۸/۱۹

تک پر!!!!!!!!!!!!جالبه

dariush_jeegar2000
dariush_jeegar2000
۱۳۹۲/۰۸/۱۵

پسر به دختر: من پدرم پیره و ۹۲ سالشه و به همین زودی ها می میره و من پولدار می شم! همسر من می شی؟
دختر: نه
چند روز بعد پسر فهمید اون دختره شده مادر جدیدش!
نتیجه اخلاقی: هیچ وقت ایده هاتون رو به یک زن نگید

NilOoTatalOo
NilOoTatalOo
۱۳۹۲/۰۸/۱۳

+5

mozhgan2013
mozhgan2013
۱۳۹۲/۰۸/۱۲

عجیب است که پس از گذشت یک دقیقه به پزشکی اعتماد می کنیم ، بعد از گذشت چند ساعت به کلاهبرداری ! ، بعد از چند روز به دوستی ، بعد از چند ماه به همکاری ، بعد از چند سال به همسایه ای ... اما بعد از یک عمر به خدااعتماد نمی کنیم !

alireza1487
alireza1487
۱۳۹۲/۰۸/۰۶

دختر کوچولو وارد بقالی شد و کاغذی به طرف بقال دراز کرد و گفت:

مامانم گفته چیزهایی که در این لیست نوشته بهم بدی، این هم پولش.

بقال کاغذ رو گرفت و لیست نوشته شده در کاغذ را فراهم کرد و به دست دختر بچه داد،

بعد لبخندی زد و گفت: چون دختر خوبی هستی و به حرف مامانت گوش می‌دی،

می‌تونی یک مشت شکلات به عنوان جایزه برداری.

ولی دختر کوچولو از جای خودش تکون نخورد،

مرد بقال که احساس کرد دختر بچه برای برداشتن شکلات‌ها خجالت می‌کشه گفت:

"دخترم! خجالت نکش، بیا جلو خودت شکلاتهاتو بردار"

دخترک پاسخ داد: "عمو! نمی‌خوام خودم شکلاتها رو بردارم، نمی‌شه شما بهم بدین؟ "

بقال با تعجب پرسید: چرا دخترم؟ مگه چه فرقی می‌کنه؟

و دخترک با خنده ای کودکانه گفت: آخه مشت شما از مشت من بزرگتره!

****************************

بلاگ جدیدم : محاسبه سن با شکلات (جالب)

http://www.hamkhone.ir/member/592/blog/view/61181/

دوست گلم ، خوشحال میشم بخونی و نظر بدی * مرسی

dyana
dyana
۱۳۹۲/۰۸/۰۶

دلبستن یک قصه است
بایکی بود شروع میشه
بایکی نبود تموم میشه
عزیزم بلاگ زدم نظربده