دیوار کاربران


omid1392
omid1392
۱۳۹۲/۰۸/۰۷

هیچ کس همراه نیست
تنهای اول

alireza1487
alireza1487
۱۳۹۲/۰۸/۰۶

دختر کوچولو وارد بقالی شد و کاغذی به طرف بقال دراز کرد و گفت:

مامانم گفته چیزهایی که در این لیست نوشته بهم بدی، این هم پولش.

بقال کاغذ رو گرفت و لیست نوشته شده در کاغذ را فراهم کرد و به دست دختر بچه داد،

بعد لبخندی زد و گفت: چون دختر خوبی هستی و به حرف مامانت گوش می‌دی،

می‌تونی یک مشت شکلات به عنوان جایزه برداری.

ولی دختر کوچولو از جای خودش تکون نخورد،

مرد بقال که احساس کرد دختر بچه برای برداشتن شکلات‌ها خجالت می‌کشه گفت:

"دخترم! خجالت نکش، بیا جلو خودت شکلاتهاتو بردار"

دخترک پاسخ داد: "عمو! نمی‌خوام خودم شکلاتها رو بردارم، نمی‌شه شما بهم بدین؟ "

بقال با تعجب پرسید: چرا دخترم؟ مگه چه فرقی می‌کنه؟

و دخترک با خنده ای کودکانه گفت: آخه مشت شما از مشت من بزرگتره!

****************************

بلاگ جدیدم : محاسبه سن با شکلات (جالب)

http://www.hamkhone.ir/member/592/blog/view/61181/

دوست گلم ، خوشحال میشم بخونی و نظر بدی * مرسی

omid1392
omid1392
۱۳۹۲/۰۸/۰۶

قاصدک حرف دلم را تو فقط مي داني،
نامه عاشقيم را تو فقط مي خواني،
قاصدک هيچ کس با من نيست همه رفتند ،
تو چرا مي ماني؟

omid1392
omid1392
۱۳۹۲/۰۸/۰۴

دلم یخ میزندگاهی ، دراین سرمای تنهایی
شبم قندیل میبندد از این یخهای تنهایی
قلم آهسته می راند بر این خط بلند ، اما
گمانم یاد می گیرد ز من انشای تنهایی