بلاگ كاربران


  • m36

  • تکلیفم روشن است ؛ خاموش میشوم شیرینم … فرهاد وار اینبار باید به جای کوه ، دل بکنم ! آری دست تو اگر بود ، دست من درجیبم نبود وبدان قلب من هم مثل ساعت بارفتنت از کار می افتد رفتنت باروزهایم کاری نکرد اماشبهایم ….کاش خوشبختی هم مانند مرگ حق بود کاش…!!…
  • m35

  • من به مرگم راضیم اما نمی آید اجل بخت بد بین از اجل هم ناز می باید کشید
  • m34

  • دنیا بدن ها را فرسوده ، آرزوها را تازه ، مرگ را نزدیک و خواسته ها را دور و دراز می کند ، کسی که به آن دست یافت خسته می شود و آنکه به دنیا نرسید رنج می برد.
  • m33

  • من هر صبح ساعت نه بیدار می‌شوم و روزنامه صبح را دستم می‌گیرم. بعد به صفحه اعلامیه‌های ترحیم آن نگاه می‌کنم. اگر اسمم آنجا نباشد، از جایم بلند می‌شوم
  • m32

  • من هر صبح ساعت نه بیدار می‌شوم و روزنامه صبح را دستم می‌گیرم. بعد به صفحه اعلامیه‌های ترحیم آن نگاه می‌کنم. اگر اسمم آنجا نباشد، از جایم بلند می‌شوم.
  • m31

  • کسی که دیگر نتواند از چیزی شگفت زده شود و تحسین در او برانگیخته شود، مثل فردی مرده می ماند؛ چشمانش بسته است.
  • m30

  • امشب این خانه عجب حال و هوایی دارد گپ زدن با در و دیوار صفایی دارد همه رفتند از این خانه بجز غم باز این یار قدیمی چه وفایی دارد
  • m29

  • روزها رفت و گذشت و در اندیشه باز آمدنت،لحظه ها طی شد و مرد! و نگاهم هر روز، باز هم با همه شوق، کوچه ها را پایید. مثل آن روز که می آمدی از دور … دریغ! دل من در غم هجران تو ای خوبترین، چه بگویم، چه کشید …
  • m28

  • مرده می تواند بدریخت باشد، اما نیرومندتر است، چرا که مرگ، او را آزاد کرده است.
  • m27

  • آیا ما پیروزی را بزرگ انگاشتیم؟ آری چنین نیز هست – اما اکنون چنین می بینیم که شکست هم، اگر از آن گریزی نباشد، بزرگ است، و مرگ و بیم نیز بزرگ اند.