دیوار کاربران


rayan_send
rayan_send
۱۳۹۹/۰۴/۱۱

+5 = 23

Atefe_sh
Atefe_sh
۱۳۹۹/۰۴/۱۰

امروز یادم باشد: لباس خوب بپوشم!
برای خودم غذای خوب بپزم!
خودم را به صرف قهوه ای
در یک جای دنج میهمان کنم!
اگر شد برای خودم هدیه بخرم
دوست خوبم ، توجه کن :
وقتی به روحت احترام می گذاری،
احساس سربلندی می کنی آنوقت دیگر از
تنهایی به دیگران پناه نمی بری
و اگر قرار است انتخاب کنی،
کمتر اشتباه خواهی کرد!

Sara_323
Sara_323
۱۳۹۹/۰۴/۱۰

زنده بودن حرکتی است افقی
از گهواره تا گور
اما زندگی کردن حرکتی است عمودی
از فرش تا عرش...
زندگی یک تداوم بی نهایت اکنون هاست.
ماموریت ما در زندگی
"بی مشکل زیستن " نیست
"با انگیزه زیستن است...
"سلطان دلها"باش، اما دل نشکن.
بگذار همه عاشقت باشن اما تو عاشق یک نفر باش...
پله بساز اما از کسی بالا نرو،
دورت راشلوغ کن اما در شلوغی ها خودت را گم نکن...
"طلا" باش اما خاکی...

M68A
M68A
۱۳۹۹/۰۴/۰۸


Sara_323
Sara_323
۱۳۹۹/۰۴/۰۸

گر دروغ رنگ داشت
هر روز شاید
ده ها رنگین کمان در دهان ما نطفه می بست
و بی رنگی کمیاب ترین چیزها بود
اگر شکستن قلب و غرور صدا داشت
عاشقان سکوت شب را ویران می کردند
اگر به راستی خواستن توانستن بود
محال نبود وصال
و عاشقان که همیشه خواهانند
همیشه می توانستند تنها نباشند
اگر گناه وزن داشت
هیچ کس را توان آن نبود که قدمی بردارد
تو از کوله بار سنگین خویش ناله می کردی
و من شاید کمر شکسته ترین بودم

Sara_323
Sara_323
۱۳۹۹/۰۴/۰۸

بزرگی می‌گفت:
به پاهای خودت
موقع راه رفتن نگاه کن.

دائما یکی جلو هست و یکی عقب.
نه جلویی بخاطر جلو بودن مغرور میشه.

نه عقبی چون عقب هست شرمنده و ناراحت
چون میدونن شرایطشون دائم عوض میشه.

روزهای زندگی ما هم دقیقا همین حالته.
دنیا دو روزه
روزی با تو ، روزی علیه تو

روزی که با تو هست، مغرور نشو
روزی که علیه تو هست، ناامید نشو.
هر دو میگذرند

Sara_323
Sara_323
۱۳۹۹/۰۴/۰۷

صبحِ امروز ،
کسی گفت به من : تو چقدر تنهایی !
گفتَمَش در پاسخ : تو چقدر حساسی ...!

تنِ من گر تنهاست ، دل من با دلهاست !
دوستانی دارم ، بهتر از برگ درخت ...!
که دعایَم گویند ، و دعاشان گویم ...!
یادِشان در دل من ، قلبشان منزل من ...

صافىِ آب مرا ، ياد تو انداخت، رفيق ...!
تو دلت سبز ...
لَبَت سرخ ...
چراغت روشن ...
چرخِ روزيَت ، هميشه چرخان ...!
نفست داغ، تنت گرم ؛ دعايت با من ...!
"فریدون مشیری"

Sara_323
Sara_323
۱۳۹۹/۰۴/۰۷

صبحِ امروز ،
کسی گفت به من : تو چقدر تنهایی !
گفتَمَش در پاسخ : تو چقدر حساسی ...!

تنِ من گر تنهاست ، دل من با دلهاست !
دوستانی دارم ، بهتر از برگ درخت ...!
که دعایَم گویند ، و دعاشان گویم ...!
یادِشان در دل من ، قلبشان منزل من ...

صافىِ آب مرا ، ياد تو انداخت، رفيق ...!
تو دلت سبز ...
لَبَت سرخ ...
چراغت روشن ...
چرخِ روزيَت ، هميشه چرخان ...!
نفست داغ، تنت گرم ؛ دعايت با من ...!
"فریدون مشیری"

Sara_323
Sara_323
۱۳۹۹/۰۴/۰۷

صبحِ امروز ،
کسی گفت به من : تو چقدر تنهایی !
گفتَمَش در پاسخ : تو چقدر حساسی ...!

تنِ من گر تنهاست ، دل من با دلهاست !
دوستانی دارم ، بهتر از برگ درخت ...!
که دعایَم گویند ، و دعاشان گویم ...!
یادِشان در دل من ، قلبشان منزل من ...

صافىِ آب مرا ، ياد تو انداخت، رفيق ...!
تو دلت سبز ...
لَبَت سرخ ...
چراغت روشن ...
چرخِ روزيَت ، هميشه چرخان ...!
نفست داغ، تنت گرم ؛ دعايت با من ...!
"فریدون مشیری"

Sara_323
Sara_323
۱۳۹۹/۰۴/۰۷

صبحِ امروز ،
کسی گفت به من : تو چقدر تنهایی !
گفتَمَش در پاسخ : تو چقدر حساسی ...!

تنِ من گر تنهاست ، دل من با دلهاست !
دوستانی دارم ، بهتر از برگ درخت ...!
که دعایَم گویند ، و دعاشان گویم ...!
یادِشان در دل من ، قلبشان منزل من ...

صافىِ آب مرا ، ياد تو انداخت، رفيق ...!
تو دلت سبز ...
لَبَت سرخ ...
چراغت روشن ...
چرخِ روزيَت ، هميشه چرخان ...!
نفست داغ، تنت گرم ؛ دعايت با من ...!
"فریدون مشیری"