دیوار کاربران


Sara_323
Sara_323
۱۴۰۰/۰۶/۰۶

می‌دانم من و تو هیچگاه
هم عقیده نبودیم
می‌دانم رنگ چشمانمان
فرق دارد و خورشید
در جغرافیای شهر تو
گرم‌تر است!
اما مهم نیست
بیا و تمام این‌ها را
از یاد ببریم
دستانت را
در دستانم بگذار!
می‌خواهم تنها چند قدم
میان مردم این شهر
میان شلوغی خیابان‌ها
تو را داشته باشم ...

Sara_323
Sara_323
۱۴۰۰/۰۶/۰۶

می‌دانم من و تو هیچگاه
هم عقیده نبودیم
می‌دانم رنگ چشمانمان
فرق دارد و خورشید
در جغرافیای شهر تو
گرم‌تر است!
اما مهم نیست
بیا و تمام این‌ها را
از یاد ببریم
دستانت را
در دستانم بگذار!
می‌خواهم تنها چند قدم
میان مردم این شهر
میان شلوغی خیابان‌ها
تو را داشته باشم ...

Sara_323
Sara_323
۱۴۰۰/۰۶/۰۶

می‌دانم من و تو هیچگاه
هم عقیده نبودیم
می‌دانم رنگ چشمانمان
فرق دارد و خورشید
در جغرافیای شهر تو
گرم‌تر است!
اما مهم نیست
بیا و تمام این‌ها را
از یاد ببریم
دستانت را
در دستانم بگذار!
می‌خواهم تنها چند قدم
میان مردم این شهر
میان شلوغی خیابان‌ها
تو را داشته باشم ...

farnia
farnia
۱۴۰۰/۰۶/۰۶


Sara_323
Sara_323
۱۴۰۰/۰۶/۰۶

هیچ کس ویرانیم را حس نکرد
وسعت تنهائیم را حس نکرد
در میان خنده های تلخ من
گریه پنهانیم را حس نکرد
در هجوم لحظه های بی کسی
درد بی کس ماندنم را حس نکرد
آن که با آغاز من مانوس بود
لحظه پایانیم را حس نکرد

Sara_323
Sara_323
۱۴۰۰/۰۶/۰۶

هیچ کس ویرانیم را حس نکرد
وسعت تنهائیم را حس نکرد
در میان خنده های تلخ من
گریه پنهانیم را حس نکرد
در هجوم لحظه های بی کسی
درد بی کس ماندنم را حس نکرد
آن که با آغاز من مانوس بود
لحظه پایانیم را حس نکرد

Sara_323
Sara_323
۱۴۰۰/۰۶/۰۶

هیچ کس ویرانیم را حس نکرد
وسعت تنهائیم را حس نکرد
در میان خنده های تلخ من
گریه پنهانیم را حس نکرد
در هجوم لحظه های بی کسی
درد بی کس ماندنم را حس نکرد
آن که با آغاز من مانوس بود
لحظه پایانیم را حس نکرد

Sara_323
Sara_323
۱۴۰۰/۰۶/۰۳

"دلتنگی" بی خبر میاد
وسطِ یه مهمونی
وقتی داری میخندی
و خوش میگذرونی
به شکلِ یه آدم میاد
یه نگاه که خیلی شبیهِ
وا میری ...
سرتو میندازی پایین که نبینی
که یادت نیاد
که یادت بره
که یادت نمیره
آخه بینوا مگه میشه یادت بره؟
مهمونی تموم شده
یه اتوبان خلوته و تو
و یکی که از ضبط صوت ماشین میخونه:
اندوهِ بزرگی‌ست زمانی که نباشی ...!

Sara_323
Sara_323
۱۴۰۰/۰۶/۰۳

"دلتنگی" بی خبر میاد
وسطِ یه مهمونی
وقتی داری میخندی
و خوش میگذرونی
به شکلِ یه آدم میاد
یه نگاه که خیلی شبیهِ
وا میری ...
سرتو میندازی پایین که نبینی
که یادت نیاد
که یادت بره
که یادت نمیره
آخه بینوا مگه میشه یادت بره؟
مهمونی تموم شده
یه اتوبان خلوته و تو
و یکی که از ضبط صوت ماشین میخونه:
اندوهِ بزرگی‌ست زمانی که نباشی ...!

Sara_323
Sara_323
۱۴۰۰/۰۶/۰۳

"دلتنگی" بی خبر میاد
وسطِ یه مهمونی
وقتی داری میخندی
و خوش میگذرونی
به شکلِ یه آدم میاد
یه نگاه که خیلی شبیهِ
وا میری ...
سرتو میندازی پایین که نبینی
که یادت نیاد
که یادت بره
که یادت نمیره
آخه بینوا مگه میشه یادت بره؟
مهمونی تموم شده
یه اتوبان خلوته و تو
و یکی که از ضبط صوت ماشین میخونه:
اندوهِ بزرگی‌ست زمانی که نباشی ...!