دیوار کاربران


amir0271
amir0271
۱۴۰۰/۰۶/۱۳

به یکدیگر دروغ نگویید آدم است،

باور می کند دل می بندد

amir0271
amir0271
۱۴۰۰/۰۶/۱۳

ما به این دلیل روی کره ی زمین زندگی می کنیم که از زندگی لذت ببریم

به حرف های کسانی که به شما چیزی غیر از این می گویند گوش ندهید

amir0271
amir0271
۱۴۰۰/۰۶/۱۳

اگر می خواهید بهترین ها را دریافت کنید باید

باور داشته باشید که سزاوار بهترین ها هستید

amir0271
amir0271
۱۴۰۰/۰۶/۱۳

انسان بزرگ نمیشود

جز به وسیله ی فڪرش،

شریف نمیشود،

جز به واسطه ی رفتارش،

و قابل احترام نمیگردد

جز به سبب اعمال نیڪش…

amir0271
amir0271
۱۴۰۰/۰۶/۱۳

بجای تماشای پنجره زندگی دیگران

از کتاب عمرت لذت ببر

داشته هایت را جلوی چشمانت قاب بگیر

و برای نداشته هایت تلاش کن

حسرت باغچه دیگران را نخور

در عوض باغبان دنیای خودت باش !

amir0271
amir0271
۱۴۰۰/۰۶/۱۳

اگر جای دانه هایت را که روزی کاشته ای فراموش کردی،

باران روزی به تو خواهد گفت کجا کاشته ای …

“پس نیکی را بکار،

بالای هر زمینی…

و زیر هر آسمانی….

برای هر کسی… ”

تو نمیدانی کی و کجا آن را خواهی یافت!!

که کار نیک هر جا که کاشته شود به بار می نشیند …

اثر زیبا باقی می ماند،

حتی اگر روزی صاحب اثر دیگر حضور نداشته باشد

Sara_323
Sara_323
۱۴۰۰/۰۶/۰۸

@AShaarMandgar

صدهزاران دل دیوانه به زنجیر کشم
گر به چنگ آورم آن سلسله پرچین را

گر شبی حلقهٔ آن طره مشکین گیرم
مو به مو عرضه دهم حال دل مسکین را

Sara_323
Sara_323
۱۴۰۰/۰۶/۰۸

هنر اصلی هنر فاصله هاست
زیاد نزدیک به هم میسوزیم
و زیاد دور یخ میزنیم ...

Sara_323
Sara_323
۱۴۰۰/۰۶/۰۸

مگذار شکوه‌
چشمان‌ تندیس‌وارمان را
در لحظه‌های دیدار
یا عطرِ گل‌ سرخی‌ که‌
شبانه‌ با نفس‌هامان
بر گونه‌‌مان می‌نشیند را
از دست‌ بدهیم!
می‌ترسم‌ از دور
از هم بودن‌ بر این‌ ساحل‌
چونان‌ درختانی‌ بی‌بار
سوخته‌ در حسرت‌
گُل‌ُ برگ‌ُ جوانه‌یی‌
که‌ گرمای‌مان ببخشد!
اگر گنج‌ ناپدید منی‌
اگر گنج آشکار و پنهان توام
اگر زخم‌ من یا صلیب‌ گور منی‌
مگذار شاخه‌یی‌ که‌
از رود هم برگرفته‌ایم
و برگ‌های‌ پاییزی‌ عشق
و همراهی بر آن‌ نشانده‌ایم‌ را
از دست‌ بدهیم!

Sara_323
Sara_323
۱۴۰۰/۰۶/۰۸

مگذار شکوه‌
چشمان‌ تندیس‌وارمان را
در لحظه‌های دیدار
یا عطرِ گل‌ سرخی‌ که‌
شبانه‌ با نفس‌هامان
بر گونه‌‌مان می‌نشیند را
از دست‌ بدهیم!
می‌ترسم‌ از دور
از هم بودن‌ بر این‌ ساحل‌
چونان‌ درختانی‌ بی‌بار
سوخته‌ در حسرت‌
گُل‌ُ برگ‌ُ جوانه‌یی‌
که‌ گرمای‌مان ببخشد!
اگر گنج‌ ناپدید منی‌
اگر گنج آشکار و پنهان توام
اگر زخم‌ من یا صلیب‌ گور منی‌
مگذار شاخه‌یی‌ که‌
از رود هم برگرفته‌ایم
و برگ‌های‌ پاییزی‌ عشق
و همراهی بر آن‌ نشانده‌ایم‌ را
از دست‌ بدهیم!