دیوار کاربران


مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۲/۱۰

من به خود میبالم که در این گوشه دنیا به امیدی زنده ام که فقط خود

دانم،نه عشق هست نه آرزو چرا که عشق را هوس گرفته و آرزو را

روزگار!!!!!!!!!!!!!!من به خود می بالم که در این گردی اعجاب انگیز به خودم

وابستم،من ساده ام ساده تر از بی رنگی پاکم پاکتر از یکرنگی من

خودمم خود خودم خودمم ،باران سرد که برای حضورت در قصرش باید

حتما اجازه گیری ،نکند که ترک بردارد چینی نازک احساس دلم،به خودم

می بالم که خودم را دوس دارم اندازه دنیا و حصاریست بین من و تو،من

نمیخاهم بفهمم راز بردن را میخاهم بازنده بمانم چرا که بردن در این دیر

با خلافی همراست یا کلک باید زد. من عاشق خوشحالی و شادی و

شورم دوس دارم که همگی شاد بمانیم بدونه گریه بدونه غم و غصه

بدونه دلتنگی...به که گویم که دلم می خواهد آسمان باشیم نه

ابر...کاش سهراب مرا میفهمید تا به جای تاشقایق هست زندگی باید

کرد می گفت تا دل شادی هست زندگی باید کرد چرا که شقایق ها

باختن بازی این دنیا راو چنان له شدن در زیر پای من و تو و احساس و

هوس که دگر جانی برای عاشق شدن نماند .این شقایق های وحشی

ست که تو میبینی نه شقایق های عاشق پس به خیال خود و شعر

سهراب زندگی میکنی و دلخوش از این دیر زمان.

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۲/۱۰

بی تو دنیا بر سرم آوار شد


بین ما هر پنجره دیوار شد

درد عاشق بودن ما ریشه داشت

رفتن و مردن علاج کار شد

آنکه اول نوشدارو می‎نمود

بر لب ما زهر نیش مار شد

عیب از ما بود از یاران نبود

تا که یاری یار شد دل ز دل بیزار شد

عاقبت با ناله سوداگران

عشق هم کالای هر بازار شد

آب یکجا مانده ام دریا کجاست؟

مردم از بس زندگی تکرار شد...

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۲/۱۰

دلـــــم براے تــو کــه نه, ولـــے َبرای روزهــا ی باهمـــ بودنمـان تَنـگـــ شده

براے تــو که نه ، ولے برای "مواظِــب خودت باش" شنیدن تَنـگــ شده

براے تـــو که نه ، ولے برای نگاهـے که تا پیچ سَرکوچه تعقیبم میکرد تَنـگــ شده

براے تـــو که نه ، ولے برای دلے که نگرانم میشد تَنـگــ شده

راستش !
براے اینها که نه . . . ..

برای خودت .....دلَم خیــلے تَنـگــ شده....}

_SahaR_
_SahaR_
۱۳۹۵/۰۲/۱۰

http://www.hamkhone.ir/member/10432/blog/view/249722/

آهسته بیا...

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۲/۱۰

تو مرا
آنقدر آزردی ..
که خودم کوچ کنم از شهرت ..
بکنم دل ز دل چون سنگت ..
تو خیالت راحت ..
می روم از قلبت ..
می شوم دورترین خاطره در شب هایت
تو به من می خندی ..
و به خود می گویی:
باز می آید و می سوزد از این عشق
ولی ..
بر نمی گردم نه!
می روم آنجایی
که دلی بهر دلی تب دارد ..
عشق زیباست و حرمت دارد ..
تو بمان ..
دلت ارزانی هر کس که دلش مثل دلت
سرد و بی روح شده است ..
سخت بیمار شده است ..
تو بمان در شهرت!.............

ariia
ariia
۱۳۹۵/۰۲/۱۰

قله ای که چند بار فتح شود؛
بی شک روزی تفریحگاه عمومی میشود !...
مواظب دلت باش..

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۲/۱۰

به چه میخندی تـــــــــو؟
به مفهوم غم انگیز جدایــــــــــی؟
به چه چیـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــ ــز؟
به شکست دل من یا پیروزی خویــــــــــــــــش؟
به چه میخنـــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــدی؟
به نگاهم که چه مستانه تو را باور کــــــــــــــــــــــ ـــــــــرد ؟
یا به افسونگری حرفهایت که مرا سوخت و خاکستر کـــــــــــــــــــــرد ؟
به دل سادهی من میخندی که دگرتا ابد نیز به فکر خود نیســــــــــــــــــت ؟
خنده دار است بخنـــ ــــــــــــد ...
آنقدر تاوان اشتباهات تو را دادم که بی شرمانه مرا مقصر تمام اشتباهاتت پنداشتی...

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۲/۱۰

من گمان کردم رفتنت ممکن نیست

رفتنت ممکن شد...

باورش ممکن نیست

ساعت از نیمه شب گذشته...

و من به این می اندیشم...

اگر عشق کاری که با من کرد با تو می کرد...

چند روز دوام می اوردی؟؟؟

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۲/۱۰

تمام زندگیم را دلتنگی پر کرده است ...
دلتنگی از کسی که دوستش داشتم و عمیق ترین درد ها و رنج های عالم را در رگهایم جاری کرد !!!
دردهایی که کابوس شبها و حقیقت روزهایم شد ...
و حسرتی عمیق به قلبم آویخت و پوست تن کودک عشقم را با تاولهای دردناک
داغ ستم پوشاند ...
دلتنگی برای کسی که فرصت اندکی برای خواستنش برای داشتنش
داشتم ...
دلتنگی از مرزهایی که دورم کشیدند و مرا وادار کردند به دست خویش از کسانی که ...
دوستشان دارم کنده شوم ...
در آن سوی مرزها دوست داشتن گناه است
حق من نیست
که به آتش گناهی که عشق در آن سهمی داشت مرا بسوزانند ...

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۲/۰۹

بی تو دنیا بر سرم آوار شد


بین ما هر پنجره دیوار شد

درد عاشق بودن ما ریشه داشت

رفتن و مردن علاج کار شد

آنکه اول نوشدارو می‎نمود

بر لب ما زهر نیش مار شد

عیب از ما بود از یاران نبود

تا که یاری یار شد دل ز دل بیزار شد

عاقبت با ناله سوداگران

عشق هم کالای هر بازار شد

آب یکجا مانده ام دریا کجاست؟

مردم از بس زندگی تکرار شد...