دیوار کاربران


مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۲/۱۴

ﺍﺳﻢ ﻫﺮ ﺣﺲ ﻻﻣﺼﺒﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻧﮕﺬﺍﺭ ... ﻋﺸﻖ ﻧﮕﺬﺍﺭ !!! ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻫﻤﺎﻧﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﺎﺷﯽ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﮐﻪ ﺑﺪﺍﻧﯽ ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﻓﺘﻀﺎﺡ ﺗﺮﯾﻦ ﻣﻮﻗﻌﯿﺖ ﻫﻢ ﺩﯾﺪ ﺩﺭ ﺍﻓﺘﻀﺎﺡ ﺗﺮﯾﻦ ﺣﺎﻟﺖِ ﻇﺎﻫﺮﯼ ﺩﺭ ﻧﺎﺟﻮﻭﺭﺗﺮﯾﻦ ﺷﺮﺍﯾﻂِ ﺭﻭﺣﯽ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺩﺳﺘﺖ ﺭﺍ ﻣﺤﮑﻢ ﺑﮕﯿﺮﺩ ، ﺳﺎﯾﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﻮﺩﻧﺶ ﺭﺍ ﻟﺤﻈﻪ ﻟﺤﻈﻪ ،ﻧﻔﺲ ﻧﻔﺲ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ، ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮِ ﺧﻮﺩِ ﻟﻌﻨﺘﯽﺍﺕ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ... ﻧﻪ ﯾﮏ ﮐﻠﻤﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻧﻪ ﯾﮏ ﮐﻠﻤﻪ ﮐﻤﺘﺮ ...

AZAD
AZAD
۱۳۹۵/۰۲/۱۴


مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۲/۱۴

وقتی تو دلم مطمئنم که میره

وقتی میدونم که نیومده که بمونه

تمام احساساتمو درونم میکشم

میشم یه دخترک سرد

که نگاهش...

دستاش...

زندگیش سرده.

وقتی میدونم خواستنی ترین چیز تو زندگیم دستای اونه

وقتی میدونم قلب من بعد اون واسه دیدن هیچکس تند تند نمیزنه

ولی میدونم که بازم میره

میشم اون دخترک سرد

حتی با تماام وجودم هم که بخواهمش سردم

چون من میرم

اون میره

فقط این سردی درون من میمونه

چرا که همیشه نا خواستنی ها پایدارترند...

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۲/۱۴

تو مرا آنقدر آزردی … که خودم کوچ کنم از شهرت … تو خیالت راحت … می روم از قلبت … می شوم دور ترین خاطره در شبهایت … تو به من می خندی و به خود می گویی … باز می آید و میسوزد از این عشق ولی … بر نمیگردم نه … می روم آنجایی … که دلی بهر دلی تب دارد … عشق زیباست و حرمت دارد ... تو بمان..

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۲/۱۴

یک روز هم می شود دوست داری بنشینی پشتِ پنجره با دنیا قهر کنی منتظر بنشینی ببینی کسی حواسش به قهر بودنت هست ؟ یک روز هم می شود دوست داری عاشقانه نگویی بشنوی دوست داری بغض کنی او حرف بزند بباری او حرف بزند یک روز هم می شود دوست داری خسته باشی نباشی و ببینی اصلا این نبودنت کسی را بی تاب می کند ؟ کسی را دلتنگ می کند ؟ یک روز هم می شود لحنِ حرفهایت سرد می شود نه اینکه سرد باشی بهانه است می خواهی بدانی کسی حواسش به این سردی هست و خدا نیاورد آن زمانی را که نفهمند به یک باره سرد می شوی زمستان می شوی و آن یک روز که می خواستی ببینی کسی برایش مهم است بودنت می شود هرروز هرلحظه هرساعت . حواستان به سردیِ لحن باشد گاهی بهانه است تا بدانند دوستشان دارید یا نه حواستان باشد

Tina_jo0n
Tina_jo0n
۱۳۹۵/۰۲/۱۴

کاش میشد سرنوشت خویش را از سرنوشت

کاش میشد اندکی تاریخ را بهتر نوشت

کاش میشد پشت پا زد بر تمام زندگی

داستان عمر خود را گونه ای دیگر نوشت

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۲/۱۴

دکترم تجویز کرده شعردرمانی کنم
روبه روی چشمهای تو غزلخوانی کنم

شعر فروردینی و اردیبهشتی منع کرد
گفت باید نسخه را پاییزوآبانی کنم

اوخودش تاکیدکرده محضرچشمان تو
دیده راوقت سرودن خیس وبارانی کنم

تا که من بهره برم ازگرمی آغوش تو...
برخی از قافیه ها را من زمستانی کنم

گفت باید سرزده راهی شوی درخانه ام
من تو را بی دعوتی دعوت به مهمانی کنم!!!!!
.
یک غزل کافیست آن را سر ببرم بهر تو
من همان یک راس را پای تو قربانی کنم

گفت بایدروبه روی تو بریزد خون او...؟!!
قبله ام یعنی شوی تو،نامسلمانی کنم....
.
پس بیاای قبله ی من تا بخوانم یک دعا
روبه روی چشمهای توغزلخوانی کنم...

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۲/۱۴

فقط بخون
اولش عاشــــــــــقتہ
حاضره دنیارو بہ پات بریزه ...
حاضره هرڪارے بڪنہ ڪہ خوشحالت ڪنہ ...
شبایے ڪہ ازش دلخورے تا وقتے آشتے نڪردے خوابش نمیبره ...
ادعاے عاشقے ڪردنش دیوونت میڪنہ ...
عاشــــــــــقش میشے ...
عاشـــــق بودنش ، عاشـــــق حس ڪردنش ...
با شادیاش شادے و با ناراحتیاش ناراحت ...
ڪم ڪم ازت دور میشہ ...
واسہ همہ چے وقت میذاره بجز تـــــو ...
با همہ بہش خوش میگذره بجز تـــــو ...
انگار ازت فرار میڪنہ ...
انگار ازت خستہ شده ...
انگار عاشـــــقہ یڪے دیگہ شده ...
انگار دیگہ تویے ڪہ یہ روز همہ چیش بودے الآن شدے "هیچــــــــــے" ...
بازم خودت میمونے و یہ عالمہ حرف تو دلت ڪہ شاید هیچوقت هیچڪے نفہمہ ...
نمیگم مال مـــــن باش ...
نمیگم ڪنارم باش ...
حتے نمیگم با این و اون نباش ...
فقط میگم اگہ ڪسے دلت رو شڪست ...
بہ یاد اونے ڪہ دلشو شڪستے باش!!!
سحر-م

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۲/۱۴

تمام ثانيه ها را مي شمارم که لحظه ديدار برسد

اما افسوس يک قدم مانده به آن لحظه…

دوباره بايد ثانيه ها را شمرد

دوباره بايد چشم به در دوخت…

کاش اندکي مرا مي فهميد…

ariia
ariia
۱۳۹۵/۰۲/۱۴

دل به هر کس مسپار...!!!

گرچه عشق باشد حکم دلداری،

فقط عشق نیست...

او به جز عشق باید،

لایق عمق نگاهت باشد

و کمی هم بیمار...

تا نگاه تو تسکین دهد روحش را...

دل به هرکس مسپار....!