دیوار کاربران


dada1animal
dada1animal
۱۳۹۸/۰۶/۰۲


درود بر شما

keyvan1343
keyvan1343
۱۳۹۸/۰۵/۳۰

حضرت_عشق_مولانا

امروز دیدم یار را
آن رونق هر کار را

می‌شد روان بر آسمان
همچون روان مصطفی

خورشید از رویش خجل
گردون مشبک همچودل

از تابش او آب و گل
افزون ز آتش در ضیا‌

keyvan1343
keyvan1343
۱۳۹۸/۰۵/۱۱

حضرت_عشق_مولانا

با یار به گلزار شدم رهگذری

بر گل نظری فکندم از بی‌خبری

دلداربه من گفت که شرمت بادا

رخسارمن اینجا و تو بر گل نگری

dada1animal
dada1animal
۱۳۹۸/۰۵/۰۸



8metri16
8metri16
۱۳۹۸/۰۴/۲۹

ما را از سادگی ترسانده اند.
هیچ کس نگفت سادگی هم خوب است.

هیچ کس نگفت ساده که باشی ساده میخندی، ساده شاد میشوی، ساده ذوق میکنی، ساده می بخشی و ساده تر دل می بندی...

همدیگر را یافتن هنر نیست...
هنر این است که همدیگر را گم نکنیم...

آدمهای ساده بی هیچ دلیلی
دوست داشتنی هستند...

سادگی شیک ترین ژست دنیاست...

،،،،،،،،،مــــهــــــربــــون بـــــاش،،،،،،،،


keyvan1343
keyvan1343
۱۳۹۸/۰۴/۲۲

شهریار

بخدا کافر اگر بود به رحم آمده بود!

زآن همه ناله که من پیش تو کافر کردم!


keyvan1343
keyvan1343
۱۳۹۸/۰۴/۱۹

حضرت_عشق_مولانا

تیره صبحی که مرا از تو سلامی نرسد

تلخ روزی که ز شهد تو بیانی نرسد

keyvan1343
keyvan1343
۱۳۹۸/۰۴/۱۹

حافظ

دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت
با من راه نشین باده مستانه زدند

آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه کار به نام من دیوانه زدند

جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند

شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد
صوفیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند

آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع
آتش آن است که در خرمن پروانه زدند

کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب
تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند

toya
toya
۱۳۹۸/۰۴/۱۹



keyvan1343
keyvan1343
۱۳۹۸/۰۳/۲۸

سعدی

عشق دانی چیست سلطانی که هر جا خیمه زد

بی خلاف آن مملکت بر وی مقرر می‌شود

دیگران را تلخ می‌آید شراب جور عشق

ما ز دست دوست می‌گیریم و شکر می‌شود