دیوار کاربران


Aryan
Aryan
۱۳۹۲/۰۶/۲۶


o__O
o__O
۱۳۹۲/۰۶/۲۵

مورچه ای را مسخره میکردم ...

که عاشق تفاله چای بود...!!

خودم را فراموش کردم که عاشق آشغالی بودم...

که فکر میکردم آدم بود...!!



+5

rebecca
rebecca
۱۳۹۲/۰۶/۲۵

+5
سلامتی " معرفت " که هیچکس نداره ..... اما همه انتظار دارن تو داشته باشی .....

shahrooz005
shahrooz005
۱۳۹۲/۰۶/۲۳

ﺗﻮ ﯾﻪ ﺟﻤﻌﯽ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺩﻭ ﺗﺎ ﺧﺎﻧﻮﻣﻪ ﺑﺎﺭﺩﺍﺭ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﺑﻮﺩﻥ، ﯾﮑﯿﺸﻮﻥ ﮔﻔﺖ :

ﻣﯿﮕﻦ ﺍﮔﻪ ﺯﻧﻪ ﺣﺎﻣﻠﻪ ﺍﻧﺎﺭ ﺑﺨﻮﺭﻩ ﺑﭽﺶ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﻣﯽ ﺷﻪ .

ﻣﺎﻣﺎﻧﻪ ﻣﻨﻢ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﮐﺮﺩ ﺳﻤﺘﻪ ﻣﻦ، ﻧﻪ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻧﻪ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ،ﮔﻔﺖ :

ﮐﻮ ؟؟؟ ﺍﯾﻨﺎﻫﺎ، ﻣﻦ ﺳﺮ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﭼﯽ ﺷﺪﺩﺩﺩﺩﺩ ؟؟؟
+5+

javid84
javid84
۱۳۹۲/۰۶/۲۲

تو ی تنهایی یک دشت بزرگ / که مثه غربت شب بی انتهاست
یه درخت تن سیاه سربلند / آخرین درخت سبز سر پاست
رو تنش زخمه ولی زخم تبر/ نه یه قلب تیر خورده نه یه اسم
شاخه هاش پر از پر پرنده هاست /کندوی پاک دخیله و طلسم
چه پرنده ها که تو جاده ی کوچ /مهمون جاده ی سبز اون شدن
چه مسافرا که زیر چتر اون به تن خستگیشون تبر زدن/
تا یه روز تو اومدی بی خستگی / با یه خورجین قدیمی قشنگ
با تو نه سبزه نه آیینه بود نه آب / یه تبر بود با تو با اهرم سنگ
اون درخت سربلند پر غرور که سرش داره به خورشید میرسه منم منم
اون درخت تن سپرده به تبر که واسه پرنده ها دلواپسه منم منم
من صدای سبز خاک سربی ام...صدایی که خنجرش رو به خداست
صدایی که توی بهت شب دشت نعره ای نیست ولی اوج یک صداست
رقص دست نرمت ای تبر به دست / با هجوم تبر گشنه و سخت
آخرین تصویر تلخ بودنه / توی ذهن سبز آخرین درخت
حالا تو شمارش ثانیه ها / کومه های بی امونه تبرت
تبری که دشمن همیشه ی این درخت محکم و تناوره
من به فکر خستگی های پر پرنده هام ...تو بزن تبر بزن
من به فکر غربت مسافرام...آخرین ضربه رو محکمتر بزن

X_REZA_X
X_REZA_X
۱۳۹۲/۰۶/۲۲

ترجیح مــےבهم همــﮧ را غریبــﮧ صـבا کنم . . !

تا وقتــے از پشت خنجر میزننـב . . .

با خوבم بگویم . . .

بـے خیال . . !

از غریبــﮧ بیش از ایـטּ انتظارے نیست . . . !!

❺ ღ ®


sajadss1
sajadss1
۱۳۹۲/۰۶/۲۲

طریقه‌ی جین پوشیدن دخترا:

پای راست، پای چپ، تکان دادن خود، پرش به بالا، تمام !


Mahsa1995
Mahsa1995
۱۳۹۲/۰۶/۲۱

به مامانم ميگم : يادش بخير بچه بوديم چقدر ما رو کتک زديا !
شترق خوابوند در گوشم گفت : اين دروغا چيه که ميگي ؟ من کِي دستم روتون بلند شده ؟ ؟


+5

omid77
omid77
۱۳۹۲/۰۶/۱۶

سر یکی از کلاسای دانشگاه استاد ازم پرسید : یه واحد کوچیک‌تر از مثقال نام ببر ...! منم خیلی جدی گفتم : چس مثقال ...! کلاس منفجر شد ... یکی از دخترای کلاس هم، از فرط خنده ۲بار پشت سر هم شاشید ...!!!: ) )= ) )

TutU
TutU
۱۳۹۲/۰۶/۱۶

{62}
+1