زن بودن

زن که باشی عاقبت یک جایی یک وقتی به قول شازده کوچولو دلت اهلیه یکنفر میشود

ودلت برای نوازشهایش تنگ میشود حتی برای نوازش نکردنش

تو می مانی و دلتنگیها 

بی دست و پا می شوی تو می مانی و قلبی که لحظه های دیدار تند تر می تپد

سراسیمه می شوی دلتنگ می شوی دلواپس می شوی دلبسته می شوی و می فهمی نمی شود زن بود و عاشق نبود ؟؟؟

لمس کن کلماتی را که برایت می نویسم تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست ...

تا بدانی چقدر نبودنت آزارم میدهد  لمس کن نوشته ایی را که لمس ناشدنیست و عریان ...

که از قلبم برکاغذ می چکد ...

لمس کن گونه هایم را که خیس اشک است و پر شیار...

لمس کن لحظه هایم را ...

تویی که میدانی من چگونه عاشقت هستم ؟

لمس کن این با تو نبودنها را ...

لمس کن که چگونه همیشه عاشقت می مانم ای بهترین

هنوز هم دلواپست میشوم

و تو نیستی و دلواپست میمانم

تا یک شب که دوباره رفتنت را

باور کنم

زندگی، خاطره ی آمَدَن و رفتنِ ماست

لحظه آمَدَن و رفتنِ ما، تنهایی ست

من دلم می خواهد،

قدر این خاطره را ، دریابیم

(خداحافظ)