بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    عشق

  • تعداد نظرات : 0
  • ارسال شده در : ۱۳۹۲/۰۷/۳۰
  • نمايش ها : 204

روزی دختری از پسری که عاشقش بود پرسید …:
چرا مرا دوست داری …؟
چرا عاشقم هستی …؟
پسر گفت …:
نمی توانم دلیل خاصی را بگویم اما از اعماق قلبم دوستت دارم
دختر گفت …:
وقتی نمی توانی دلیلی برای دوست داشتن پیدا کنی چگونه می توانی بگویی عاشقم هستی .!.!.؟
پسر گفت… :
واقعا دلیلش را نمی دانم اما می توانم ثابت کنم که دوستت دارم
دختر گفت …:
اثبات.!.!.؟
نه من فقط دلیل عشقت را می خواهم
شوهر دوستم به راحتی دلیل دوست داشتنش را برای او توضیح می دهد
اما تو نمی توانی این کار را بکنی
پسر گفت …:
خوب
من تو رو دوست دارم
چون
زیبا هستی
چون
صدای تو گیراست
چون
جذاب و دوست داشتنی هستی
چون
باملاحظه و بافکر هستی
چون
به من توجه و محبت می کنی
تو را به خاطر لبخندت
دوست دارم
به خاطر تمامی حرکاتت
دوست دارم
دختر از سخنان پسر بسیار خشنود شد

چند روز بعد
دختر تصادف کرد و به کما رفت
پسر نامه ای را کنار تخت او گذاشت
نامه بدین شرح بود …:
عزیز دلم
تو رو به خاطر صدای گیرایت دوست دارم
اکنون دیگر حرف نمی زنی
پس نمی توانم دوستت داشته باشم
دوستت دارم
چون به من توجه و محبت می کنی
چون اکنون قادر به محبت کردن به من نیستی
نمی توانم دوستت داشته باشم
تو را به خاطر لبخندت و تمامی حرکاتت دوست دارم
آیا اکنون می توانی بخندی …؟
می توانی هیچ حرکتی بکنی …؟
پس دوستت ندارم
اگر عشق احتیاج به دلیل داشته باشد
در زمان هایی مثل الان
هیچ دلیلی برای دوست داشتنت ندارم
آیا عشق واقعا به دلیل نیاز دار…؟
نه هرگز
و من هنوز دوستت دارم

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


نخستین نظر را ایجاد نمایید !