بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    بازگشای مدارس

  • تعداد نظرات : 3
  • ارسال شده در : ۱۳۹۷/۰۶/۲۰
  • نمايش ها : 112

شوق و اشتیاق این روزهای محصل ها رو که میبینم ، گذشته های دور میاد سراغم...

خاطراتی شیرین و گهگاهی تلخ ...!

یادِ اون ده تومنی کاغذی که بابام هر روز صبح از داشبورد ماشینش در میاورد و میگفت این برای امروز و فردات...

یاد اون دوتومنی هایی که سکه بود و برای کرایه ی اتوبوس میزاشتم کنار.

اون دفترایی که جنس کاهی بودن...

اصلا انگار اون موقع مدرسه ها یه حال و هوای دیگه داشت.

گچ و تخته سیاه رفیقت بودن، نیمکت ها محرم اسرارت بودن... الان همه چی هوشمند شده، حتی به تخته ها هم نمیشه اعتماد کرد...

اصلا گردوهای اون موقع که با نون و پنیر میخوردی هم یه طعم دیگه داشت...

انگاری اون موقع ها کمتر درد و ناراحتی بود...

شوق و ذوق مدرسه رفتن از چله ی تابستون توی نگاه بچه ها موج میزد...

کاش میشد یه بار دیگه ، فقط یه بار دیگه،شب با استرس امتحانِ املا بخوابم و صبح با صدای مادرم بیداربشم،نون و پنیر و گردو رو هول هولکی بخورم و سوار پیکان مدل 56 بابام بشم و یه ده تومنی بگیرم واسه امروز و فردام..

نظرات دیوار ها


siamak
ارسال پاسخ

یادش بخیر..
پسر عموم پیش ما زندگی میکرد میرفت مدرسه..منم که بچه بودم هرروز که میرفت کیف یه کیف برمیداشتم میدویدم دنبالش و چقدر ذوف و شوق داشتم..
روزی که منو بردن مهد کودک و مامانم میخواست ولم کنه بره خیلی گریه کردم

AZAD
ارسال پاسخ

یادش بخیر

aidajan
ارسال پاسخ