بلاگ كاربران


 

 

 

 

تو را من چشم در راهم شبا هنگام

 

که می‌گيرند در شاخ «تلاجن» سايه‌ها رنگ سياهی

 

وزان دل خستگانت راست اندوهی فراهم؛

 

تو را من چشم در راهم

 

شبا هنگام ، در آن دم که بر جا، درّه‌ها چون مرده ماران خفتگان‌اند؛

 

در آن نو بت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام

 

گرم ياد آوری يا نه ، من از يادت نمی‌کاهم؛

 

تو را من چشم در راهم ..

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


نخستین نظر را ایجاد نمایید !